English    Türkçe    فارسی   

6
62-71

  • زانک ما فرعیم و چار اضداد اصل  ** خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل 
  • گوهر جان چون ورای فصلهاست  ** خوی او این نیست خوی کبریاست 
  • جنگها بین کان اصول صلحهاست  ** چون نبی که جنگ او بهر خداست 
  • غالبست و چیر در هر دو جهان  ** شرح این غالب نگنجد در دهان  65
  • آب جیحون را اگر نتوان کشید  ** هم ز قدر تشنگی نتوان برید 
  • گر شدی عطشان بحر معنوی  ** فرجه‌ای کن در جزیره‌ی مثنوی 
  • فرجه کن چندانک اندر هر نفس  ** مثنوی را معنوی بینی و بس 
  • باد که را ز آب جو چون وا کند  ** آب یک‌رنگی خود پیدا کند 
  • شاخهای تازه‌ی مرجان ببین  ** میوه‌های رسته ز آب جان ببین  70
  • چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود  ** آن همه بگذارد و دریا شود