English    Türkçe    فارسی   

6
889-898

  • که چرا تو یاد احمد می‌کنی  ** بنده‌ی بد منکر دین منی 
  • می‌زد اندر آفتابش او به خار  ** او احد می‌گفت بهر افتخار  890
  • تا که صدیق آن طرف بر می‌گذشت  ** آن احد گفتن به گوش او برفت 
  • چشم او پر آب شد دل پر عنا  ** زان احد می‌یافت بوی آشنا 
  • بعد از آن خلوت بدیدش پند داد  ** کز جهودان خفیه می‌دار اعتقاد 
  • عالم السرست پنهان دار کام  ** گفت کردم توبه پیشت ای همام 
  • روز دیگر از پگه صدیق تفت  ** آن طرف از بهر کاری می‌برفت  895
  • باز احد بشنید و ضرب زخم خار  ** برفروزید از دلش سوز و شرار 
  • باز پندش داد باز او توبه کرد  ** عشق آمد توبه‌ی او را بخورد 
  • توبه کردن زین نمط بسیار شد  ** عاقبت از توبه او بیزار شد