English    Türkçe    فارسی   

1
1170-1219

  • شیری اندر راه قصد بنده کرد ** قصد هر دو همره آینده کرد 1170
  • گفتمش ما بنده‌‌ی شاهنشه‌‌ایم ** خواجه‌‌تاشان که آن درگه‌‌ایم‌‌
  • گفت شاهنشه که باشد شرم دار ** پیش من تو یاد هر ناکس میار
  • هم ترا و هم شهت را بر درم ** گر تو با یارت بگردید از درم‌‌
  • گفتمش بگذار تا بار دگر ** روی شه بینم برم از تو خبر
  • گفت همره را گرو نه پیش من ** ور نه قربانی تو اندر کیش من‌‌ 1175
  • لابه کردیمش بسی سودی نکرد ** یار من بستد مرا بگذاشت فرد
  • یارم از زفتی دو چندان بد که من ** هم به لطف و هم به خوبی هم به تن‌‌
  • بعد از این ز آن شیر این ره بسته شد ** رشته‌‌ی ایمان ما بگسسته شد
  • از وظیفه بعد از این اومید بر ** حق همی‌‌گویم ترا و الحق مر
  • گر وظیفه بایدت ره پاک کن ** هین بیا و دفع آن بی‌‌باک کن‌‌ 1180
  • جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
  • گفت بسم الله بیا تا او کجاست ** پیش در شو گر همی‌‌گویی تو راست‌‌
  • تا سزای او و صد چون او دهم ** ور دروغ است این سزای تو دهم‌‌
  • اندر آمد چون قلاووزی به پیش ** تا برد او را به سوی دام خویش‌‌
  • سوی چاهی کاو نشانش کرده بود ** چاه مغ را دام جانش کرده بود
  • می‌‌شدند این هر دو تا نزدیک چاه ** اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه‌‌ 1185
  • آب کاهی را به هامون می‌‌برد ** آب کوهی را عجب چون می‌‌برد
  • دام مکر او کمند شیر بود ** طرفه خرگوشی که شیری می‌‌ربود
  • موسیی فرعون را با رود نیل ** می‌‌کشد با لشکر و جمع ثقیل‌‌
  • پشه‌‌ای نمرود را با نیم پر ** می‌‌شکافد بی‌‌محابا درز سر
  • حال آن کاو قول دشمن را شنود ** بین جزای آن که شد یار حسود 1190
  • حال فرعونی که هامان را شنود ** حال نمرودی که شیطان را شنود
  • دشمن ار چه دوستانه گویدت ** دام دان گر چه ز دانه گویدت‌‌
  • گر ترا قندی دهد آن زهر دان ** گر به تن لطفی کند آن قهر دان‌‌
  • چون قضا آید نبینی غیر پوست ** دشمنان را باز نشناسی ز دوست‌‌
  • چون چنین شد ابتهال آغاز کن ** ناله و تسبیح و روزه ساز کن‌‌ 1195
  • ناله می‌‌کن کای تو علام الغیوب ** زیر سنگ مکر بد ما را مکوب‌‌
  • گر سگی کردیم ای شیر آفرین ** شیر را مگمار بر ما زین کمین‌‌
  • آب خوش را صورت آتش مده ** اندر آتش صورت آبی منه‌‌
  • از شراب قهر چون مستی دهی ** نیستها را صورت هستی دهی‌‌
  • چیست مستی بند چشم از دید چشم ** تا نماید سنگ گوهر پشم یشم‌‌ 1200
  • چیست مستی حسها مبدل شدن ** چوب گز اندر نظر صندل شدن‌‌
  • قصه‌‌ی هدهد و سلیمان در بیان آن که چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود
  • چون سلیمان را سراپرده زدند ** جمله مرغانش به خدمت آمدند
  • هم زبان و محرم خود یافتند ** پیش او یک یک به جان بشتافتند
  • جمله مرغان ترک کرده جیک جیک ** با سلیمان گشته افصح من اخیک‌‌
  • هم زبانی خویشی و پیوندی است ** مرد با نامحرمان چون بندی است‌‌ 1205
  • ای بسا هندو و ترک هم زبان ** ای بسا دو ترک چون بیگانگان‌‌
  • پس زبان محرمی خود دیگر است ** هم دلی از هم زبانی بهتر است‌‌
  • غیر نطق و غیر ایما و سجل ** صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌
  • جمله مرغان هر یکی اسرار خود ** از هنر وز دانش و از کار خود
  • با سلیمان یک به یک وامی‌‌نمود ** از برای عرضه خود را می‌‌ستود 1210
  • از تکبر نی و از هستی خویش ** بهر آن تا ره دهد او را به پیش‌‌
  • چون بباید برده‌‌ای را خواجه‌‌ای ** عرضه دارد از هنر دیباجه‌‌ای‌‌
  • چون که دارد از خریداریش ننگ ** خود کند بیمار و کر و شل و لنگ‌‌
  • نوبت هدهد رسید و پیشه‌‌اش ** و آن بیان صنعت و اندیشه‌‌اش‌‌
  • گفت ای شه یک هنر کان کهتر است ** باز گویم گفت کوته بهتر است‌‌ 1215
  • گفت بر گو تا کدام است آن هنر ** گفت من آن گه که باشم اوج بر
  • بنگرم از اوج با چشم یقین ** من ببینم آب در قعر زمین‌‌
  • تا کجایست و چه عمق استش چه رنگ ** از چه می‌‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ‌‌
  • ای سلیمان بهر لشکرگاه را ** در سفر می‌‌دار این آگاه را