English    Türkçe    فارسی   

1
1548-1597

  • چون که بازرگان سفر را ساز کرد ** سوی هندستان شدن آغاز کرد
  • هر غلام و هر کنیزک را ز جود ** گفت بهر تو چه آرم گوی زود
  • هر یکی از وی مرادی خواست کرد ** جمله را وعده بداد آن نیک مرد 1550
  • گفت طوطی را چه خواهی ارمغان ** کارمت از خطه‌‌ی هندوستان‌‌
  • گفتش آن طوطی که آن جا طوطیان ** چون ببینی کن ز حال من بیان‌‌
  • کان فلان طوطی که مشتاق شماست ** از قضای آسمان در حبس ماست‌‌
  • بر شما کرد او سلام و داد خواست ** وز شما چاره و ره ارشاد خواست‌‌
  • گفت می‌‌شاید که من در اشتیاق ** جان دهم اینجا بمیرم در فراق‌‌ 1555
  • این روا باشد که من در بند سخت ** گه شما بر سبزه گاهی بر درخت‌‌
  • این چنین باشد وفای دوستان ** من در این حبس و شما در بوستان‌‌
  • یاد آرید ای مهان زین مرغ زار ** یک صبوحی در میان مرغزار
  • یاد یاران یار را میمون بود ** خاصه کان لیلی و این مجنون بود
  • ای حریفان بت موزون خود ** من قدحها می‌‌خورم پر خون خود 1560
  • یک قدح می نوش کن بر یاد من ** گر همی‌‌خواهی که بدهی داد من‌‌
  • یا به یاد این فتاده‌‌ی خاک بیز ** چون که خوردی جرعه ای بر خاک ریز
  • ای عجب آن عهد و آن سوگند کو ** وعده‌‌های آن لب چون قند کو
  • گر فراق بنده  از بد بندهگی است ** چون تو با بدبندگی پس فرق چیس
  • ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ ** با طرب تر از سماع و بانگ چنگ‌‌ 1565
  • ای جفای تو ز دولت خوبتر ** و انتقام تو ز جان محبوبتر
  • نار تو این است نورت چون بود ** ماتم این تا خود که سورت چون بود
  • از حلاوتها که دارد جور تو ** وز لطافت کس نیابد غور تو
  • نالم و ترسم که او باور کند ** وز کرم آن جور را کمتر کند
  • عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد ** بو العجب من عاشق این هر دو ضد 1570
  • و الله ار زین خار در بستان شوم ** همچو بلبل زین سبب نالان شوم‌‌
  • این عجب بلبل که بگشاید دهان ** تا خورد او خار را با گلستان‌‌
  • این چه بلبل این نهنگ آتشی است ** جمله ناخوشها ز عشق او را خوشی است‌‌
  • عاشق کل است و خود کل است او ** عاشق خویش است و عشق خویش جو
  • صفت اجنحه‌‌ی طیور عقول الهی‌‌
  • قصه‌‌ی طوطی جان زین سان بود ** کو کسی کو محرم مرغان بود 1575
  • کو یکی مرغی ضعیفی بی‌‌گناه ** و اندرون او سلیمان با سپاه‌‌
  • چون بنالد زار بی‌‌شکر و گله ** افتد اندر هفت گردون غلغله‌‌
  • هر دمش صد نامه صد پیک از خدا ** یا ربی زو شصت لبیک از خدا
  • زلت او به ز طاعت نزد حق ** پیش کفرش جمله ایمانها خلق‌‌
  • هر دمی او را یکی معراج خاص ** بر سر تاجش نهد صد تاج خاص‌‌ 1580
  • صورتش بر خاک و جان بر لامکان ** لامکانی فوق وهم سالکان‌‌
  • لامکانی نه که در فهم آیدت ** هر دمی در وی خیالی زایدت‌‌
  • بل مکان و لامکان در حکم او ** همچو در حکم بهشتی چارجو
  • شرح این کوته کن و رخ زین بتاب ** دم مزن و الله اعلم بالصواب‌‌
  • باز می‌‌گردیم ما ای دوستان ** سوی مرغ و تاجر و هندوستان‌‌ 1585
  • مرد بازرگان پذیرفت این پیام ** کاو رساند سوی جنس از وی سلام‌‌
  • دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی‌‌
  • چون که تا اقصای هندوستان رسید ** در بیابان طوطی چندی بدید
  • مرکب استانید پس آواز داد ** آن سلام و آن امانت باز داد
  • طوطیی ز آن طوطیان لرزید بس ** اوفتاد و مرد و بگسستش نفس‌‌
  • شد پشیمان خواجه از گفت خبر ** گفت رفتم در هلاک جانور 1590
  • این مگر خویش است با آن طوطیک ** این مگر دو جسم بود و روح یک‌‌
  • این چرا کردم چرا دادم پیام ** سوختم بی‌‌چاره را زین گفت خام‌‌
  • این زبان چون سنگ و هم آهن‌‌وش است ** و آن چه بجهد از زبان چون آتش است‌‌
  • سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف ** گه ز روی نقل و گاه از روی لاف‌‌
  • ز آن که تاریک است و هر سو پنبه زار ** در میان پنبه چون باشد شرار 1595
  • ظالم آن قومی که چشمان دوختند ** ز آن سخنها عالمی را سوختند
  • عالمی را یک سخن ویران کند ** روبهان مرده را شیران کند