English    Türkçe    فارسی   

1
1709-1758

  • عاشق رنج است نادان تا ابد ** خیز لا أقسم بخوان تا فی کبد
  • از کبد فارغ بدم با روی تو ** وز زبد صافی بدم در جوی تو 1710
  • این دریغاها خیال دیدن است ** وز وجود نقد خود ببریدن است‌‌
  • غیرت حق بود و با حق چاره نیست ** کو دلی کز حکم حق صد پاره نیست‌‌
  • غیرت آن باشد که او غیر همه ست ** آن که افزون از بیان و دمدمه ست‌‌
  • ای دریغا اشک من دریا بدی ** تا نثار دل بر زیبا بدی‌‌
  • طوطی من مرغ زیرکسار من ** ترجمان فکرت و اسرار من‌‌ 1715
  • هر چه روزی داد و ناداد آیدم ** او ز اول گفته تا یاد آیدم‌‌
  • طوطیی کاید ز وحی آواز او ** پیش از آغاز وجود آغاز او
  • اندرون تست آن طوطی نهان ** عکس او را دیده تو بر این و آن‌‌
  • می‌‌برد شادیت را تو شاد از او ** می‌‌پذیری ظلم را چون داد از او
  • ای که جان را بهر تن می‌‌سوختی ** سوختی جان را و تن افروختی‌‌ 1720
  • سوختم من سوخته خواهد کسی ** تا ز من آتش زند اندر خسی‌‌
  • سوخته چون قابل آتش بود ** سوخته بستان که آتش کش بود
  • ای دریغا ای دریغا ای دریغ ** کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ‌‌
  • چون زنم دم کاتش دل تیز شد ** شیر هجر آشفته و خون ریز شد
  • آن که او هوشیار خود تند است و مست ** چون بود چون او قدح گیرد به دست‌‌ 1725
  • شیر مستی کز صفت بیرون بود ** از بسیط مرغزار افزون بود
  • قافیه اندیشم و دل دار من ** گویدم مندیش جز دیدار من‌‌
  • خوش نشین ای قافیه اندیش من ** قافیه‌‌ی دولت تویی در پیش من‌‌
  • حرف چه بود تا تو اندیشی از آن ** حرف چه بود خار دیوار رزان‌‌
  • حرف و صوت و گفت را بر هم زنم ** تا که بی‌‌این هر سه با تو دم زنم‌‌ 1730
  • آن دمی کز آدمش کردم نهان ** با تو گویم ای تو اسرار جهان‌‌
  • آن دمی را که نگفتم با خلیل ** و آن غمی را که نداند جبرئیل‌‌
  • آن دمی کز وی مسیحا دم نزد ** حق ز غیرت نیز بی‌‌ما هم نزد
  • ما چه باشد در لغت اثبات و نفی ** من نه اثباتم منم بی‌‌ذات و نفی‌‌
  • من کسی در ناکسی دریافتم ** پس کسی در ناکسی دربافتم‌‌ 1735
  • جمله شاهان بنده‌‌ی بنده‌‌ی خودند ** جمله خلقان مرده‌‌ی مرده‌‌ی خودند
  • جمله شاهان پست، پست خویش را ** جمله خلقان مست، مست خویش را
  • می‌‌شود صیاد، مرغان را شکار ** تا کند ناگاه ایشان را شکار
  • بی‌‌دلان را دلبران جسته به جان ** جمله معشوقان شکار عاشقان‌‌
  • هر که عاشق دیدی‌‌اش معشوق دان ** کو به نسبت هست هم این و هم آن‌‌ 1740
  • تشنگان گر آب جویند از جهان ** آب جوید هم به عالم تشنگان‌‌
  • چون که عاشق اوست تو خاموش باش ** او چو گوشت می‌‌کشد تو گوش باش‌‌
  • بند کن چون سیل سیلانی کند ** ور نه رسوایی و ویرانی کند
  • من چه غم دارم که ویرانی بود ** زیر ویران گنج سلطانی بود
  • غرق حق خواهد که باشد غرق‌‌تر ** همچو موج بحر جان زیر و زبر 1745
  • زیر دریا خوشتر آید یا زبر ** تیر او دل کش تر آید یا سپر
  • پاره کرده‌‌ی وسوسه باشی دلا ** گر طرب را باز دانی از بلا
  • گر مرادت را مذاق شکر است ** بی‌‌مرادی نه مراد دل بر است‌‌
  • هر ستاره‌‌ش خونبهای صد هلال ** خون عالم ریختن او را حلال‌‌
  • ما بها و خونبها را یافتیم ** جانب جان باختن بشتافتیم‌‌ 1750
  • ای حیات عاشقان در مردگی ** دل نیابی جز که در دل بردگی‌‌
  • من دلش جسته به صد ناز و دلال ** او بهانه کرده با من از ملال‌‌
  • گفتم آخر غرق تست این عقل و جان ** گفت رو رو بر من این افسون مخوان‌‌
  • من ندانم آن چه اندیشیده‌‌ای ** ای دو دیده دوست را چون دیده‌‌ای‌‌
  • ای گران جان خوار دیده ستی و را ** ز آن که بس ارزان خریده ستی و را 1755
  • هر که او ارزان خرد ارزان دهد ** گوهری طفلی به قرصی نان دهد
  • غرق عشقی‌‌ام که غرق است اندر این ** عشقهای اولین و آخرین‌‌
  • مجملش گفتم نکردم ز آن بیان ** ور نه هم افهام سوزد هم زبان‌‌