English    Türkçe    فارسی   

1
1798-1847

  • چون گریزانی ز ناله‌‌ی خاکیان ** غم چه ریزی بر دل غمناکیان‌‌
  • ای که هر صبحی که از مشرق بتافت ** همچو چشمه‌‌ی مشرقت در جوش یافت‌‌
  • چون بهانه دادی این شیدات را ** ای بهانه شکر لبهات را 1800
  • ای جهان کهنه را تو جان نو ** از تن بی‌‌جان و دل افغان شنو
  • شرح گل بگذار از بهر خدا ** شرح بلبل گو که شد از گل جدا
  • از غم و شادی نباشد جوش ما ** با خیال و وهم نبود هوش ما
  • حالتی دیگر بود کان نادر است ** تو مشو منکر که حق بس قادر است‌‌
  • تو قیاس از حالت انسان مکن ** منزل اندر جور و در احسان مکن‌‌ 1805
  • جور و احسان رنج و شادی حادث است ** حادثان میرند و حقشان وارث است‌‌
  • صبح شد ای صبح را پشت و پناه ** عذر مخدومی حسام الدین بخواه‌‌
  • عذر خواه عقل کل و جان تویی ** جان جان و تابش مرجان تویی‌‌
  • تافت نور صبح و ما از نور تو ** در صبوحی با می منصور تو
  • داده‌‌ی تو چون چنین دارد مرا ** باده که بود کاو طرب آرد مرا 1810
  • باده در جوشش گدای جوش ماست ** چرخ در گردش گدای هوش ماست‌‌
  • باده از ما مست شد نی ما از او ** قالب از ما هست شد نی ما از او
  • ما چو زنبوریم و قالبها چو موم ** خانه خانه کرده قالب را چو موم‌‌
  • رجوع به حکایت خواجه‌‌ی تاجر
  • بس دراز است این حدیث خواجه گو ** تا چه شد احوال آن مرد نکو
  • خواجه اندر آتش و درد و حنین ** صد پراکنده همی‌‌گفت این چنین‌‌ 1815
  • گه تناقض گاه ناز و گه نیاز ** گاه سودای حقیقت گه مجاز
  • مرد غرقه گشته جانی می‌‌کند ** دست را در هر گیاهی می‌‌زند
  • تا کدامش دست گیرد در خطر ** دست و پایی می‌‌زند از بیم سر
  • دوست دارد یار این آشفتگی ** کوشش بی‌‌هوده به از خفتگی‌‌
  • آن که او شاه است او بی‌‌کار نیست ** ناله از وی طرفه کاو بیمار نیست‌‌ 1820
  • بهر این فرمود رحمان ای پسر ** کل يوم هو فی شأن ای پسر
  • اندر این ره می‌‌تراش و می‌‌خراش ** تا دم آخر دمی فارغ مباش‌‌
  • تا دم آخر دمی آخر بود ** که عنایت با تو صاحب سر بود
  • هر چه می‌‌کوشند اگر مرد و زن است ** گوش و چشم شاه جان بر روزن است‌‌
  • برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده‌‌
  • بعد از آنش از قفس بیرون فگند ** طوطیک پرید تا شاخ بلند 1825
  • طوطی مرده چنان پرواز کرد ** کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد
  • خواجه حیران گشت اندر کار مرغ ** بی‌‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ‌‌
  • روی بالا کرد و گفت ای عندلیب ** از بیان حال خودمان ده نصیب‌‌
  • او چه کرد آن جا که تو آموختی ** ساختی مکری و ما را سوختی‌‌
  • گفت طوطی کاو به فعلم پند داد ** که رها کن لطف آواز و وداد 1830
  • ز آن که آوازت ترا در بند کرد ** خویشتن مرده پی این پند کرد
  • یعنی ای مطرب شده با عام و خاص ** مرده شو چون من که تا یابی خلاص‌‌
  • دانه باشی مرغکانت بر چنند ** غنچه باشی کودکانت بر کنند
  • دانه پنهان کن بکلی دام شو ** غنچه پنهان کن گیاه بام شو
  • هر که داد او حسن خود را در مزاد ** صد قضای بد سوی او رو نهاد 1835
  • چشمها و خشمها و رشکها ** بر سرش ریزد چو آب از مشکها
  • دشمنان او را ز غیرت می‌‌درند ** دوستان هم روزگارش می‌‌برند
  • آن که غافل بود از کشت بهار ** او چه داند قیمت این روزگار
  • در پناه لطف حق باید گریخت ** کاو هزاران لطف بر ارواح ریخت‌‌
  • تا پناهی یابی آن گه چون پناه ** آب و آتش مر ترا گردد سپاه‌‌ 1840
  • نوح و موسی را نه دریا یار شد ** نه بر اعداشان به کین قهار شد
  • آتش ابراهیم را نی قلعه بود ** تا بر آورد از دل نمرود دود
  • کوه یحیی را نه سوی خویش خواند ** قاصدانش را به زخم سنگ راند
  • گفت ای یحیی بیا در من گریز ** تا پناهت باشم از شمشیر تیز
  • وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن‌‌
  • یک دو پندش داد طوطی بی‌‌نفاق ** بعد از آن گفتش سلام الفراق‌‌ 1845
  • خواجه گفتش فی أمان الله برو ** مر مرا اکنون نمودی راه نو
  • خواجه با خود گفت کاین پند من است ** راه او گیرم که این ره روشن است‌‌