English    Türkçe    فارسی   

1
1909-1958

  • معنی مردن ز طوطی بد نیاز ** در نیاز و فقر خود را مرده ساز
  • تا دم عیسی ترا زنده کند ** همچو خویشت خوب و فرخنده کند 1910
  • از بهاران کی شود سر سبز سنگ ** خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ‌‌
  • سالها تو سنگ بودی دل خراش ** آزمون را یک زمانی خاک باش‌‌
  • داستان پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا روز بی‌‌نوایی چنگ زد میان گورستان‌‌
  • آن شنیده ستی که در عهد عمر ** بود چنگی مطربی با کر و فر
  • بلبل از آواز او بی‌‌خود شدی ** یک طرب ز آواز خوبش صد شدی‌‌
  • مجلس و مجمع دمش آراستی ** وز نوای او قیامت خاستی‌‌ 1915
  • همچو اسرافیل کاوازش به فن ** مردگان را جان در آرد در بدن‌‌
  • یا رسیلی بود اسرافیل را ** کز سماعش پر برستی فیل را
  • سازد اسرافیل روزی ناله را ** جان دهد پوسیده‌‌ی صد ساله را
  • انبیا را در درون هم نغمه‌‌هاست ** طالبان را ز آن حیات بی‌‌بهاست‌‌
  • نشنود آن نغمه‌‌ها را گوش حس ** کز ستمها گوش حس باشد نجس‌‌ 1920
  • نشنود نغمه‌‌ی پری را آدمی ** کاو بود ز اسرار پریان اعجمی‌‌
  • گر چه هم نغمه‌‌ی پری زین عالم است ** نغمه‌‌ی دل برتر از هر دو دم است‌‌
  • که پری و آدمی زندانی‌‌اند ** هر دو در زندان این نادانی‌‌اند
  • معشر الجن سوره‌‌ی رحمان بخوان ** تستطیعوا تنفذوا را باز دان‌‌
  • نغمه‌‌های اندرون اولیا ** اولا گوید که ای اجزای لا 1925
  • هین ز لای نفی سرها بر زنید ** این خیال و وهم یک سو افکنید
  • ای همه پوسیده در کون و فساد ** جان باقیتان نرویید و نزاد
  • گر بگویم شمه‌‌ای ز آن نغمه‌‌ها ** جانها سر بر زنند از دخمه‌‌ها
  • گوش را نزدیک کن کان دور نیست ** لیک نقل آن به تو دستور نیست‌‌
  • هین که اسرافیل وقت‌‌اند اولیا ** مرده را ز یشان حیات است و حیا 1930
  • جان هر یک مرده‌‌ای از گور تن ** بر جهد ز آوازشان اندر کفن‌‌
  • گوید این آواز ز آوازها جداست ** زنده کردن کار آواز خداست‌‌
  • ما بمردیم و بکلی کاستیم ** بانگ حق آمد همه برخاستیم‌‌
  • بانگ حق اندر حجاب و بی‌‌حجاب ** آن دهد کو داد مریم را ز جیب‌‌
  • ای فناتان نیست کرده زیر پوست ** باز گردید از عدم ز آواز دوست‌‌ 1935
  • مطلق آن آواز خود از شه بود ** گر چه از حلقوم عبد الله بود
  • گفته او را من زبان و چشم تو ** من حواس و من رضا و خشم تو
  • رو که بی‌‌یسمع و بی‌‌یبصر تویی ** سر تویی چه جای صاحب سر تویی‌‌
  • چون شدی من کان لله از وله ** من ترا باشم که کان الله له‌‌
  • گه تویی گویم ترا گاهی منم ** هر چه گویم آفتاب روشنم‌‌ 1940
  • هر کجا تابم ز مشکات دمی ** حل شد آن جا مشکلات عالمی‌‌
  • ظلمتی را کافتابش بر نداشت ** از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت‌‌
  • آدمی را او به خویش اسما نمود ** دیگران را ز آدم اسما می‌‌گشود
  • خواه ز آدم گیر نورش خواه از او ** خواه از خم گیر می‌‌خواه از کدو
  • کاین کدو با خنب پیوسته ست سخت ** نی چو تو شاد آن کدوی نیک بخت‌‌ 1945
  • گفت طوبی من رآنی مصطفا ** و الذی یبصر لمن وجهی رأی‌‌
  • چون چراغی نور شمعی را کشید ** هر که دید آن را یقین آن شمع دید
  • همچنین تا صد چراغ ار نقل شد ** دیدن آخر لقای اصل شد
  • خواه از نور پسین بستان تو آن ** هیچ فرقی نیست خواه از شمع‌‌دان‌‌
  • خواه بین نور از چراغ آخرین ** خواه بین نورش ز شمع غابرین‌‌ 1950
  • در بیان این حدیث که إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها
  • گفت پیغمبر که نفحتهای حق ** اندر این ایام می‌‌آرد سبق‌‌
  • گوش و هش دارید این اوقات را ** در ربایید این چنین نفحات را
  • نفحه آمد مر شما را دید و رفت ** هر که را که خواست جان بخشید و رفت‌‌
  • نفحه‌‌ی دیگر رسید آگاه باش ** تا از این هم وانمانی خواجه‌‌تاش‌‌
  • جان ناری یافت از وی انطفا ** مرده پوشید از بقای او قبا 1955
  • تازگی و جنبش طوبی است این ** همچو جنبشهای حیوان نیست این‌‌
  • گر در افتد در زمین و آسمان ** زهره‌‌هاشان آب گردد در زمان‌‌
  • خود ز بیم این دم بی‌‌منتها ** باز خوان فأبين أن یحملنها