English    Türkçe    فارسی   

1
2160-2209

  • چون شنید از سنگها بو جهل این ** زد ز خشم آن سنگها را بر زمین‌‌ 2160
  • بقیه‌‌ی قصه‌‌ی مطرب و پیغام رسانیدن عمر به او آن چه هاتف آواز داد
  • باز گرد و حال مطرب گوش دار ** ز آن که عاجز گشت مطرب ز انتظار
  • بانگ آمد مر عمر را کای عمر ** بنده‌‌ی ما را ز حاجت باز خر
  • بنده‌‌ای داریم خاص و محترم ** سوی گورستان تو رنجه کن قدم‌‌
  • ای عمر برجه ز بیت المال عام ** هفت صد دینار در کف نه تمام‌‌
  • پیش او بر کای تو ما را اختیار ** این قدر بستان کنون معذور دار 2165
  • این قدر از بهر ابریشم بها ** خرج کن چون خرج شد اینجا بیا
  • پس عمر ز آن هیبت آواز جست ** تا میان را بهر این خدمت ببست‌‌
  • سوی گورستان عمر بنهاد رو ** در بغل همیان دوان در جستجو
  • گرد گورستان دوانه شد بسی ** غیر آن پیر او ندید آن جا کسی‌‌
  • گفت این نبود دگر باره دوید ** مانده گشت و غیر آن پیر او ندید 2170
  • گفت حق فرمود ما را بنده‌‌ای است ** صافی و شایسته و فرخنده‌‌ای است‌‌
  • پیر چنگی کی بود خاص خدا ** حبذا ای سر پنهان حبذا
  • بار دیگر گرد گورستان بگشت ** همچو آن شیر شکاری گرد دشت‌‌
  • چون یقین گشتش که غیر پیر نیست ** گفت در ظلمت دل روشن بسی است‌‌
  • آمد او با صد ادب آن جا نشست ** بر عمر عطسه فتاد و پیر جست‌‌ 2175
  • مر عمر را دید و ماند اندر شگفت ** عزم رفتن کرد و لرزیدن گرفت‌‌
  • گفت در باطن خدایا از تو داد ** محتسب بر پیرکی چنگی فتاد
  • چون نظر اندر رخ آن پیر کرد ** دید او را شرمسار و روی زرد
  • پس عمر گفتش مترس از من مرم ** کت بشارتها ز حق آورده‌‌ام‌‌
  • چند یزدان مدحت خوی تو کرد ** تا عمر را عاشق روی تو کرد 2180
  • پیش من بنشین و مهجوری مساز ** تا به گوشت گویم از اقبال راز
  • حق سلامت می‌‌کند می‌‌پرسدت ** چونی از رنج و غمان بی‌‌حدت‌‌
  • نک قراضه‌‌ی چند ابریشم بها ** خرج کن این را و باز اینجا بیا
  • پیر لرزان گشت چون این را شنید ** دست می‌‌خایید و بر خود می‌‌تپید
  • بانگ می‌‌زد کای خدای بی‌‌نظیر ** بس که از شرم آب شد بی‌‌چاره پیر 2185
  • چون بسی بگریست و از حد رفت درد ** چنگ را زد بر زمین و خرد کرد
  • گفت ای بوده حجابم از اله ** ای مرا تو راه زن از شاه راه‌‌
  • ای بخورده خون من هفتاد سال ** ای ز تو رویم سیه پیش کمال‌‌
  • ای خدای با عطای با وفا ** رحم کن بر عمر رفته در جفا
  • داد حق عمری که هر روزی از آن ** کس نداند قیمت آن در جهان‌‌ 2190
  • خرج کردم عمر خود را دم‌‌به‌‌دم ** در دمیدم جمله را در زیر و بم‌‌
  • آه کز یاد ره و پرده‌‌ی عراق ** رفت از یادم دم تلخ فراق‌‌
  • وای کز تری زیر افکند خرد ** خشک شد کشت دل من دل بمرد
  • وای کز آواز این بیست و چهار ** کاروان بگذشت و بی‌‌گه شد نهار
  • ای خدا فریاد زین فریادخواه ** داد خواهم نه ز کس زین داد خواه‌‌ 2195
  • داد خود از کس نیابم جز مگر ** ز آن که او از من به من نزدیکتر
  • کاین منی از وی رسد دم دم مرا ** پس و را بینم چو این شد کم مرا
  • همچو آن کاو با تو باشد زر شمر ** سوی او داری نه سوی خود نظر
  • گردانیدن عمر نظر او را از مقام گریه که هستی است به مقام استغراق که نیستی است‌‌
  • پس عمر گفتش که این زاری تو ** هست هم آثار هشیاری تو
  • راه فانی گشته راهی دیگر است ** ز آن که هشیاری گناهی دیگر است‌‌ 2200
  • هست هشیاری ز یاد ما مضی ** ماضی و مستقبلت پرده‌‌ی خدا
  • آتش اندر زن به هر دو تا به کی ** پر گره باشی از این هر دو چو نی‌‌
  • تا گره با نی بود هم راز نیست ** همنشین آن لب و آواز نیست‌‌
  • چون به طوفی خود به طوفی مرتدی ** چون به خانه آمدی هم با خودی‌‌
  • ای خبرهات از خبر ده بی‌‌خبر ** توبه‌‌ی تو از گناه تو بتر 2205
  • ای تو از حال گذشته توبه جو ** کی کنی توبه از این توبه بگو
  • گاه بانگ زیر را قبله کنی ** گاه گریه‌‌ی زار را قبله زنی‌‌
  • چون که فاروق آینه‌‌ی اسرار شد ** جان پیر از اندرون بیدار شد
  • همچو جان بی‌‌گریه و بی‌‌خنده شد ** جانش رفت و جان دیگر زنده شد