English    Türkçe    فارسی   

1
2364-2413

  • چون که بر گردی و سر گشته شوی ** خانه را گردنده بینی و آن توی‌‌
  • در بیان آن که جنبیدن هر کسی از آن جا که وی است هر کس را از چنبره‌‌ی وجود خود بیند، تابه‌‌ی کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابه‌‌های دیگر او راست‌‌گوتر باشد و امام باشد
  • دید احمد را ابو جهل و بگفت ** زشت نقشی کز بنی هاشم شگفت‌‌ 2365
  • گفت احمد مر و را که راستی ** راست گفتی گر چه کار افزاستی‌‌
  • دید صدیقش بگفت ای آفتاب ** نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب‌‌
  • گفت احمد راست گفتی ای عزیز ** ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
  • حاضران گفتند ای صدر الوری ** راست گو گفتی دو ضد گو را چرا
  • گفت من آیینه‌‌ام مصقول دست ** ترک و هندو در من آن بیند که هست‌‌ 2370
  • ای زن ار طماع می‌‌بینی مرا ** زین تحری زنانه برتر آ
  • این طمع را ماند و رحمت بود ** کو طمع آن جا که آن نعمت بود
  • امتحان کن فقر را روزی دو تو ** تا به فقر اندر غنا بینی دو تو
  • صبر کن با فقر و بگذار این ملال ** ز آن که در فقر است عز ذو الجلال‌‌
  • سرکه مفروش و هزاران جان ببین ** از قناعت غرق بحر انگبین‌‌ 2375
  • صد هزاران جان تلخی کش نگر ** همچو گل آغشته اندر گل شکر
  • ای دریغا مر ترا گنجا بدی ** تا ز جانم شرح دل پیدا شدی‌‌
  • این سخن شیر است در پستان جان ** بی‌‌کشنده خوش نمی‌‌گردد روان‌‌
  • مستمع چون تشنه و جوینده شد ** واعظ ار مرده بود گوینده شد
  • مستمع چون تازه آمد بی‌‌ملال ** صد زبان گردد به گفتن گنگ و لال‌‌ 2380
  • چون که نامحرم در آید از درم ** پرده در پنهان شوند اهل حرم‌‌
  • ور در آید محرمی دور از گزند ** بر گشایند آن ستیران روی‌‌بند
  • هر چه را خوب و خوش و زیبا کنند ** از برای دیده‌‌ی بینا کنند
  • کی بود آواز چنگ و زیر و بم ** از برای گوش بی‌‌حس اصم‌‌
  • مشک را بی‌‌هوده حق خوش دم نکرد ** بهر حس کرد او پی اخشم نکرد 2385
  • حق زمین و آسمان بر ساخته ست ** در میان بس نار و نور افراخته ست‌‌
  • این زمین را از برای خاکیان ** آسمان را مسکن افلاکیان‌‌
  • مرد سفلی دشمن بالا بود ** مشتری هر مکان پیدا بود
  • ای ستیره هیچ تو برخاستی ** خویشتن را بهر کور آراستی‌‌
  • گر جهان را پر در مکنون کنم ** روزی تو چون نباشد چون کنم‌‌ 2390
  • ترک جنگ و ره زنی ای زن بگو ** ور نمی‌‌گویی به ترک من بگو
  • مر مرا چه جای جنگ نیک و بد ** کاین دلم از صلحها هم می‌‌رمد
  • گر خمش کردی و گرنه آن کنم ** که همین دم ترک خان و مان کنم‌‌
  • مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفته‌‌ی خویش‌‌
  • زن چو دید او را که تند و توسن است ** گشت گریان گریه خود دام زن است‌‌
  • گفت از تو کی چنین پنداشتم ** از تو من اومید دیگر داشتم‌‌ 2395
  • زن در آمد از طریق نیستی ** گفت من خاک شمایم نه ستی‌‌
  • جسم و جان و هر چه هستم آن تست ** حکم و فرمان جملگی فرمان تست‌‌
  • گر ز درویشی دلم از صبر جست ** بهر خویشم نیست آن بهر تو است‌‌
  • تو مرا در دردها بودی دوا ** من نمی‌‌خواهم که باشی بی‌‌نوا
  • جان تو کز بهر خویشم نیست این ** از برای تستم این ناله و حنین‌‌ 2400
  • خویش من و الله که بهر خویش تو ** هر نفس خواهد که میرد پیش تو
  • کاش جانت کش روان من فدی ** از ضمیر جان من واقف بدی‌‌
  • چون تو با من این چنین بودی به ظن ** هم ز جان بیزار گشتم هم ز تن‌‌
  • خاک را بر سیم و زر کردیم چون ** تو چنینی با من ای جان را سکون‌‌
  • تو که در جان و دلم جا می‌‌کنی ** زین قدر از من تبرا می‌‌کنی‌‌ 2405
  • تو تبرا کن که هستت دستگاه ** ای تبرای ترا جان عذر خواه‌‌
  • یاد می‌‌کن آن زمانی را که من ** چون صنم بودم تو بودی چون شمن‌‌
  • بنده بر وفق تو دل افروخته ست ** هر چه گویی پخت گوید سوخته ست‌‌
  • من سپاناخ تو با هر چم پزی ** یا ترش با یا که شیرین می‌‌سزی‌‌
  • کفر گفتم نک به ایمان آمدم ** پیش حکمت از سر جان آمدم‌‌ 2410
  • خوی شاهانه‌‌ی ترا نشناختم ** پیش تو گستاخ خر در تاختم‌‌
  • چون ز عفو تو چراغی ساختم ** توبه کردم اعتراض انداختم‌‌
  • می‌‌نهم پیش تو شمشیر و کفن ** می‌‌کشم پیش تو گردن را بزن‌‌