English    Türkçe    فارسی   

1
2494-2543

  • آن چنان که مرتبه‌‌ی حیوانی است ** کاو اسیر و سغبه‌‌ی انسانی است‌‌
  • مرتبه‌‌ی انسان به دست اولیا ** سغبه چون حیوان شناسش ای کیا 2495
  • بنده‌‌ی خود خواند احمد در رشاد ** جمله عالم را بخوان قل یا عباد
  • عقل تو همچون شتربان تو شتر ** می‌‌کشاند هر طرف در حکم مر
  • عقل عقلند اولیا و عقلها ** بر مثال اشتران تا انتها
  • اندر ایشان بنگر آخر ز اعتبار ** یک قلاووز است جان صد هزار
  • چه قلاووز و چه اشیربان بیاب ** دیده‌ای کان دیده بیند آفتاب 2500
  • نک جهان در شب بمانده میخ دوز ** منتظر موقوف خورشید است و روز
  • اینت خورشیدی نهان در ذره‌‌ای ** شیر نر در پوستین بره‌‌ای‌‌
  • اینت دریایی نهان در زیر کاه ** پا بر این که هین منه با اشتباه‌‌
  • اشتباهی و گمانی در درون ** رحمت حق است بهر رهنمون‌‌
  • هر پیمبر فرد آمد در جهان ** فرد بود و صد جهانش در نهان 2505
  • عالم کبری به قدرت سحر کرد ** کرد خود را در کهین نقشی نورد
  • ابلهانش فرد دیدند و ضعیف ** کی ضعیف است آن که با شه شد حریف‌‌
  • ابلهان گفتند مردی بیش نیست ** وای آن کاو عاقبت اندیش نیست‌‌
  • حقیر و بی‌‌خصم دیدن دیده‌‌های حس صالح و ناقه‌‌ی صالح را، چون خواهد که حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگر چه غالب باشد آن خصم و يقللکم فی أعينهم ليقضي الله أمرا کان مفعولا
  • ناقه‌‌ی صالح به صورت بد شتر ** پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
  • از برای آب چون خصمش شدند ** نان کور و آب کور ایشان بدند 2510
  • ناقة الله آب خورد از جوی و میغ ** آب حق را داشتند از حق دریغ‌‌
  • ناقه‌‌ی صالح چو جسم صالحان ** شد کمینی در هلاک طالحان‌‌
  • تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد ** ناقة الله و سقیاها چه کرد
  • شحنه‌‌ی قهر خدا ز یشان بجست ** خونبهای اشتری شهری درست‌‌
  • روح همچون صالح و تن ناقه است ** روح اندر وصل و تن در فاقه است‌‌ 2515
  • روح صالح قابل آفات نیست ** زخم بر ناقه بود بر ذات نیست‌‌
  • کس نیابد بر دل ایشان ظفر ** بر صدف آمد ضرر نی بر گهر
  • روح صالح قابل آزار نیست ** نور یزدان سغبه‌‌ی کفار نیست‌‌
  • حق از آن پیوست با جسمی نهان ** تاش آزارند و بینند امتحان‌‌
  • بی‌‌خبر کآزار این آزار اوست ** آب این خم متصل با آب جوست‌‌ 2520
  • ز آن تعلق کرد با جسمی اله ** تا که گردد جمله عالم را پناه‌‌
  • ناقه‌‌ی جسم ولی را بنده باش ** تا شوی با روح صالح خواجه‌‌تاش‌‌
  • گفت صالح چون که کردید این حسد ** بعد سه روز از خدا نقمت رسد
  • بعد سه روز دگر از جان ستان ** آفتی آید که دارد سه نشان‌‌
  • رنگ روی جمله تان گردد دگر ** رنگ رنگ مختلف اندر نظر 2525
  • روز اول رویتان چون زعفران ** در دوم رو سرخ همچون ارغوان‌‌
  • در سوم گردد همه روها سیاه ** بعد از آن اندر رسد قهر اله‌‌
  • گر نشان خواهید از من زین وعید ** کره‌‌ی ناقه به سوی که دوید
  • گر توانیدش گرفتن چاره هست ** ور نه خود مرغ امید از دام جست‌‌
  • کس نتانست اندر آن کره رسید ** رفت در کهسارها شد ناپدید 2530
  • گفت دیدید آن قضا مبرم شده ست ** صورت اومید را گردن زده ست‌‌
  • کره‌‌ی ناقه چه باشد خاطرش ** که بجا آرید ز احسان و برش‌‌
  • گر بجا آید دلش رستید از آن ** ور نه نومیدید و ساعد را گزان‌‌
  • چون شنیدند این وعید منکدر ** چشم بنهادند و آن را منتظر
  • روز اول روی خود دیدند زرد ** می‌‌زدند از ناامیدی آه سرد 2535
  • سرخ شد روی همه روز دوم ** نوبت اومید و توبه گشت گم‌‌
  • شد سیه روز سوم روی همه ** حکم صالح راست شد بی‌‌ملحمه‌‌
  • چون همه در ناامیدی سر زدند ** همچو مرغان در دو زانو آمدند
  • در نبی آورد جبریل امین ** شرح این زانو زدن را جاثمین‌‌
  • زانو آن دم زن که تعلیمت کنند ** وز چنین زانو زدن بیمت کنند 2540
  • منتظر گشتند زخم قهر را ** قهر آمد نیست کرد آن شهر را
  • صالح از خکوت بسوی شهر رفت ** شهر دید اندر میان دود و نفت
  • ناله از اجزای ایشان می‌‌شنید ** نوحه پیدا نوحه گویان ناپدید