English    Türkçe    فارسی   

1
2533-2582

  • گر بجا آید دلش رستید از آن ** ور نه نومیدید و ساعد را گزان‌‌
  • چون شنیدند این وعید منکدر ** چشم بنهادند و آن را منتظر
  • روز اول روی خود دیدند زرد ** می‌‌زدند از ناامیدی آه سرد 2535
  • سرخ شد روی همه روز دوم ** نوبت اومید و توبه گشت گم‌‌
  • شد سیه روز سوم روی همه ** حکم صالح راست شد بی‌‌ملحمه‌‌
  • چون همه در ناامیدی سر زدند ** همچو مرغان در دو زانو آمدند
  • در نبی آورد جبریل امین ** شرح این زانو زدن را جاثمین‌‌
  • زانو آن دم زن که تعلیمت کنند ** وز چنین زانو زدن بیمت کنند 2540
  • منتظر گشتند زخم قهر را ** قهر آمد نیست کرد آن شهر را
  • صالح از خکوت بسوی شهر رفت ** شهر دید اندر میان دود و نفت
  • ناله از اجزای ایشان می‌‌شنید ** نوحه پیدا نوحه گویان ناپدید
  • ز استخوانهاشان شنید او ناله‌‌ها ** اشک ریز از جانشان چون ژاله‌‌ها
  • صالح آن بشنید و گریه ساز کرد ** نوحه بر نوحه گران آغاز کرد 2545
  • گفت ای قومی به باطل زیسته ** وز شما من پیش حق بگریسته‌‌
  • حق بگفته صبر کن بر جورشان ** پندشان ده بس نماند از دورشان‌‌
  • من بگفته پند شد بند از جفا ** شیر پند از مهر جوشد وز صفا
  • بس که کردید از جفا بر جای من ** شیر پند افسرد در رگهای من‌‌
  • حق مرا گفته ترا لطفی دهم ** بر سر آن زخمها مرهم نهم‌‌ 2550
  • صاف کرده حق دلم را چون سما ** روفته از خاطرم جور شما
  • در نصیحت من شده بار دگر ** گفته امثال و سخنها چون شکر
  • شیر تازه از شکر انگیخته ** شیر و شهدی با سخن آمیخته‌‌
  • در شما چون زهر گشته آن سخن ** ز آن که زهرستان بدید از بیخ و بن‌‌
  • چون شوم غمگین که غم شد سر نگون ** غم شما بودید ای قوم حرون‌‌ 2555
  • هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند ** ریش سر چون شد کسی مو بر کند
  • رو به خود کرد و بگفت ای نوحه‌‌گر ** نوحه‌‌ات را می‌‌نیرزد آن نفر
  • کژ مخوان ای راست خواننده‌‌ی مبین ** کیف آسی قل لقوم ظالمین‌‌
  • باز اندر چشم و دل او گریه یافت ** رحمتی بی‌‌علتی در وی بتافت‌‌
  • قطره می‌‌بارید و حیران گشته بود ** قطره‌‌ی بی‌‌علت از دریای جود 2560
  • عقل او می‌‌گفت کین گریه ز چیست ** بر چنان افسوسیان شاید گریست‌‌
  • بر چه می‌‌گریی بگو بر فعلشان ** بر سپاه کینه توز بدنشان‌‌
  • بر دل تاریک پر زنگارشان ** بر زبان زهر همچون مارشان‌‌
  • بر دم و دندان سگسارانه‌‌شان ** بر دهان و چشم کژدم خانه‌‌شان‌‌
  • بر ستیز و تسخر و افسوسشان ** شکر کن چون کرد حق محبوسشان‌‌ 2565
  • دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ ** مهرشان کژ صلح‌‌شان کژ خشم کژ
  • از پی تقلید و معقولات نقل ** پا نهاده بر جمال پیر عقل‌‌
  • پیر خر نی جمله گشته پیر خر ** از ریای چشم و گوش همدگر
  • از بهشت آورد یزدان بردگان ** تا نمایدشان سقر پروردگان‌‌
  • در معنی آن که مرج البحرين يلتقیان بينهما برزخ لا يبغیان
  • اهل نار و خلد را بین هم دکان ** در میانشان برزخ لا یبغیان‌‌ 2570
  • اهل نار و اهل نور آمیخته ** در میانشان کوه قاف انگیخته‌‌
  • همچو در کان خاک و زر کرد اختلاط ** در میانشان صد بیابان و رباط
  • همچنان که عقد در در و شبه ** مختلط چون میهمان یک شبه‌‌
  • بحر را نیمیش شیرین چون شکر ** طعم شیرین رنگ روشن چون قمر
  • نیم دیگر تلخ همچون زهر مار ** طمع تلخ و رنگ مظلم قیروار 2575
  • هر دو بر هم می‌‌زنند از تحت و اوج ** بر مثال آب دریا موج موج‌‌
  • صورت بر هم زدن از جسم تنگ ** اختلاط جانها در صلح و جنگ‌‌
  • موجهای صلح بر هم می‌‌زند ** کینه‌‌ها از سینه‌‌ها بر می‌‌کند
  • موجهای جنگ بر شکل دگر ** مهرها را می‌‌کند زیر و زبر
  • مهر تلخان را به شیرین می‌‌کشد ** ز آن که اصل مهرها باشد رشد 2580
  • قهر شیرین را به تلخی می‌‌برد ** تلخ با شیرین کجا اندر خورد
  • تلخ و شیرین زین نظر ناید پدید ** از دریچه‌‌ی عاقبت دانند دید