English    Türkçe    فارسی   

1
3558-3607

  • لب ببند و غور دریایی نگر ** بحر را حق کرد محکوم بشر
  • همچو چشمه‌‌ی سلسبیل و زنجبیل ** هست در حکم بهشتی جلیل‌‌
  • چار جوی جنت اندر حکم ماست ** این نه زور ما ز فرمان خداست‌‌ 3560
  • هر کجا خواهیم داریمش روان ** همچو سحر اندر مراد ساحران‌‌
  • همچو این دو چشمه‌‌ی چشم روان ** هست در حکم دل و فرمان جان‌‌
  • گر بخواهد رفت سوی زهر و مار ** ور بخواهد رفت سوی اعتبار
  • گر بخواهد سوی محسوسات رفت ** ور بخواهد سوی ملبوسات رفت‌‌
  • گر بخواهد سوی کلیات راند ** ور بخواهد حبس جزویات ماند 3565
  • همچنین هر پنج حس چون نایزه ** بر مراد و امر دل شد جایزه‌‌
  • هر طرف که دل اشارت کردشان ** می‌‌رود هر پنج حس دامن کشان‌‌
  • دست و پا در امر دل اندر ملا ** همچو اندر دست موسی آن عصا
  • دل بخواهد پا در آید زو به رقص ** یا گریزد سوی افزونی ز نقص‌‌
  • دل بخواهد دست آید در حساب ** با اصابع تا نویسد او کتاب‌‌ 3570
  • دست در دست نهانی مانده است ** او درون تن را برون بنشانده است‌‌
  • گر بخواهد بر عدو ماری شود ** ور بخواهد بر ولی یاری شود
  • ور بخواهد کفچه‌‌ای در خوردنی ** ور بخواهد همچو گرز ده منی‌‌
  • دل چه می‌‌گوید بدیشان ای عجب ** طرفه وصلت طرفه پنهانی سبب‌‌
  • دل مگر مهر سلیمان یافته ست ** که مهار پنج حس بر تافته ست‌‌ 3575
  • پنج حسی از برون میسور او ** پنج حسی از درون مأمور او
  • ده حس است و هفت اندام و دگر ** آن چه اندر گفت ناید می‌‌شمر
  • چون سلیمانی دلا در مهتری ** بر پری و دیو زن انگشتری‌‌
  • گر در این ملکت بری باشی ز ریو ** خاتم از دست تو نستاند سه دیو
  • بعد از آن عالم بگیرد اسم تو ** دو جهان محکوم تو چون جسم تو 3580
  • ور ز دستت دیو خاتم را ببرد ** پادشاهی فوت شد بختت بمرد
  • بعد از آن یا حسرتا شد یا عباد ** بر شما محتوم تا یوم التناد
  • مکر خود را گر تو انکار آوری ** از ترازو و آینه کی جان بری‌‌
  • متهم کردن غلامان و خواجه‌‌تاشان مر لقمان را که آن میوه‌‌های ترونده که می‌‌آوردیم او خورده است‌‌
  • بود لقمان پیش خواجه‌‌ی خویشتن ** در میان بندگانش خوار تن‌‌
  • می‌‌فرستاد او غلامان را به باغ ** تا که میوه آیدش بهر فراغ‌‌ 3585
  • بود لقمان در غلامان چون طفیل ** پر معانی تیره صورت همچو لیل‌‌
  • آن غلامان میوه‌‌های جمع را ** خوش بخوردند از نهیب طمع را
  • خواجه را گفتند لقمان خورد آن ** خواجه بر لقمان ترش گشت و گران‌‌
  • چون تفحص کرد لقمان از سبب ** در عتاب خواجه‌‌اش بگشاد لب‌‌
  • گفت لقمان سیدا پیش خدا ** بنده‌‌ی خاین نباشد مرتضا 3590
  • امتحان کن جمله‌‌مان را ای کریم ** سیرمان در ده تو از آب حمیم‌‌
  • بعد از آن ما را به صحرایی کلان ** تو سواره ما پیاده می‌‌دوان‌‌
  • آن گهان بنگر تو بد کردار را ** صنعهای کاشف الاسرار را
  • گشت ساقی خواجه از آب حمیم ** مر غلامان را و خوردند آن ز بیم‌‌
  • بعد از آن می‌‌راندشان در دشتها ** می‌‌دویدندی میان کشتها 3595
  • قی در افتادند ایشان از عنا ** آب می‌‌آورد ز یشان میوه‌‌ها
  • چون که لقمان را در آمد قی ز ناف ** می‌‌برآمد از درونش آب صاف‌‌
  • حکمت لقمان چو داند این نمود ** پس چه باشد حکمت رب الوجود
  • يوم تبلی، السرائر کلها ** بان منکم کامن لا یشتهی‌‌
  • چون سقوا ماء حمیما قطعت ** جملة الأستار مما أفظعت‌‌ 3600
  • نار از آن آمد عذاب کافران ** که حجر را نار باشد امتحان‌‌
  • آن دل چون سنگ را ما چند چند ** نرم گفتیم و نمی‌‌پذرفت پند
  • ریش بد را داروی بد یافت رگ ** مر سر خر را سزد دندان سگ‌‌
  • الخبیثات الخبیثین حکمت است ** زشت را هم زشت جفت و بابت است‌‌
  • پس تو هر جفتی که می‌‌خواهی برو ** محو و هم شکل و صفات او بشو 3605
  • نور خواهی مستعد نور شو ** دور خواهی خویش بین و دور شو
  • ور رهی خواهی ازین سجن خرب ** سر مکش از دوست و اسجد و اقترب‌‌
  • بقیه‌‌ی قصه‌‌ی زید در جواب رسول علیه السلام‌‌