English    Türkçe    فارسی   

1
3577-3626

  • ده حس است و هفت اندام و دگر ** آن چه اندر گفت ناید می‌‌شمر
  • چون سلیمانی دلا در مهتری ** بر پری و دیو زن انگشتری‌‌
  • گر در این ملکت بری باشی ز ریو ** خاتم از دست تو نستاند سه دیو
  • بعد از آن عالم بگیرد اسم تو ** دو جهان محکوم تو چون جسم تو 3580
  • ور ز دستت دیو خاتم را ببرد ** پادشاهی فوت شد بختت بمرد
  • بعد از آن یا حسرتا شد یا عباد ** بر شما محتوم تا یوم التناد
  • مکر خود را گر تو انکار آوری ** از ترازو و آینه کی جان بری‌‌
  • متهم کردن غلامان و خواجه‌‌تاشان مر لقمان را که آن میوه‌‌های ترونده که می‌‌آوردیم او خورده است‌‌
  • بود لقمان پیش خواجه‌‌ی خویشتن ** در میان بندگانش خوار تن‌‌
  • می‌‌فرستاد او غلامان را به باغ ** تا که میوه آیدش بهر فراغ‌‌ 3585
  • بود لقمان در غلامان چون طفیل ** پر معانی تیره صورت همچو لیل‌‌
  • آن غلامان میوه‌‌های جمع را ** خوش بخوردند از نهیب طمع را
  • خواجه را گفتند لقمان خورد آن ** خواجه بر لقمان ترش گشت و گران‌‌
  • چون تفحص کرد لقمان از سبب ** در عتاب خواجه‌‌اش بگشاد لب‌‌
  • گفت لقمان سیدا پیش خدا ** بنده‌‌ی خاین نباشد مرتضا 3590
  • امتحان کن جمله‌‌مان را ای کریم ** سیرمان در ده تو از آب حمیم‌‌
  • بعد از آن ما را به صحرایی کلان ** تو سواره ما پیاده می‌‌دوان‌‌
  • آن گهان بنگر تو بد کردار را ** صنعهای کاشف الاسرار را
  • گشت ساقی خواجه از آب حمیم ** مر غلامان را و خوردند آن ز بیم‌‌
  • بعد از آن می‌‌راندشان در دشتها ** می‌‌دویدندی میان کشتها 3595
  • قی در افتادند ایشان از عنا ** آب می‌‌آورد ز یشان میوه‌‌ها
  • چون که لقمان را در آمد قی ز ناف ** می‌‌برآمد از درونش آب صاف‌‌
  • حکمت لقمان چو داند این نمود ** پس چه باشد حکمت رب الوجود
  • يوم تبلی، السرائر کلها ** بان منکم کامن لا یشتهی‌‌
  • چون سقوا ماء حمیما قطعت ** جملة الأستار مما أفظعت‌‌ 3600
  • نار از آن آمد عذاب کافران ** که حجر را نار باشد امتحان‌‌
  • آن دل چون سنگ را ما چند چند ** نرم گفتیم و نمی‌‌پذرفت پند
  • ریش بد را داروی بد یافت رگ ** مر سر خر را سزد دندان سگ‌‌
  • الخبیثات الخبیثین حکمت است ** زشت را هم زشت جفت و بابت است‌‌
  • پس تو هر جفتی که می‌‌خواهی برو ** محو و هم شکل و صفات او بشو 3605
  • نور خواهی مستعد نور شو ** دور خواهی خویش بین و دور شو
  • ور رهی خواهی ازین سجن خرب ** سر مکش از دوست و اسجد و اقترب‌‌
  • بقیه‌‌ی قصه‌‌ی زید در جواب رسول علیه السلام‌‌
  • این سخن پایان ندارد خیز زید ** بر براق ناطقه بر بند قید
  • ناطقه چون فاضح آمد عیب را ** می‌‌دراند پرده‌‌های غیب را
  • غیب مطلوب حق آمد چند گاه ** این دهل‌‌زن را بران بر بند راه‌‌ 3610
  • تک مران در کش عنان مستور به ** هر کس از پندار خود مسرور به‌‌
  • حق همی‌‌خواهد که نومیدان او ** زین عبادت هم نگردانند رو
  • هم به اومیدی مشرف می‌‌شوند ** چند روزی در رکابش می‌‌دوند
  • خواهد آن رحمت بتابد بر همه ** بر بد و نیک از عموم مرحمه‌‌
  • حق همی‌‌خواهد که هر میر و اسیر ** با رجا و خوف باشند و حذیر 3615
  • این رجا و خوف در پرده بود ** تا پس این پرده پرورده شود
  • چون دریدی پرده کو خوف و رجا ** غیب را شد کر و فری بر ملا
  • بر لب جو برد ظنی یک فتا ** که سلیمان است ماهی‌‌گیر ما
  • گر وی است این از چه فرد است و خفی است ** ور نه سیمای سلیمانیش چیست‌‌
  • اندر این اندیشه می‌‌بود او دو دل ** تا سلیمان گشت شاه و مستقل‌‌ 3620
  • دیو رفت از ملک و تخت او گریخت ** تیغ بختش خون آن شیطان بریخت‌‌
  • کرد در انگشت خود انگشتری ** جمع آمد لشکر دیو و پری‌‌
  • آمدند از بهر نظاره رجال ** در میانشان آن که بد صاحب خیال‌‌
  • چون در انگشتش بدید انگشتری ** رفت اندیشه و تحری یک سری‌‌
  • وهم آن گاه است کان پوشیده است ** این تحری از پی نادیده است‌‌ 3625
  • شد خیال غایب اندر سینه زفت ** چون که حاضر شد خیال او برفت‌‌