English    Türkçe    فارسی   

1
3607-3656

  • ور رهی خواهی ازین سجن خرب ** سر مکش از دوست و اسجد و اقترب‌‌
  • بقیه‌‌ی قصه‌‌ی زید در جواب رسول علیه السلام‌‌
  • این سخن پایان ندارد خیز زید ** بر براق ناطقه بر بند قید
  • ناطقه چون فاضح آمد عیب را ** می‌‌دراند پرده‌‌های غیب را
  • غیب مطلوب حق آمد چند گاه ** این دهل‌‌زن را بران بر بند راه‌‌ 3610
  • تک مران در کش عنان مستور به ** هر کس از پندار خود مسرور به‌‌
  • حق همی‌‌خواهد که نومیدان او ** زین عبادت هم نگردانند رو
  • هم به اومیدی مشرف می‌‌شوند ** چند روزی در رکابش می‌‌دوند
  • خواهد آن رحمت بتابد بر همه ** بر بد و نیک از عموم مرحمه‌‌
  • حق همی‌‌خواهد که هر میر و اسیر ** با رجا و خوف باشند و حذیر 3615
  • این رجا و خوف در پرده بود ** تا پس این پرده پرورده شود
  • چون دریدی پرده کو خوف و رجا ** غیب را شد کر و فری بر ملا
  • بر لب جو برد ظنی یک فتا ** که سلیمان است ماهی‌‌گیر ما
  • گر وی است این از چه فرد است و خفی است ** ور نه سیمای سلیمانیش چیست‌‌
  • اندر این اندیشه می‌‌بود او دو دل ** تا سلیمان گشت شاه و مستقل‌‌ 3620
  • دیو رفت از ملک و تخت او گریخت ** تیغ بختش خون آن شیطان بریخت‌‌
  • کرد در انگشت خود انگشتری ** جمع آمد لشکر دیو و پری‌‌
  • آمدند از بهر نظاره رجال ** در میانشان آن که بد صاحب خیال‌‌
  • چون در انگشتش بدید انگشتری ** رفت اندیشه و تحری یک سری‌‌
  • وهم آن گاه است کان پوشیده است ** این تحری از پی نادیده است‌‌ 3625
  • شد خیال غایب اندر سینه زفت ** چون که حاضر شد خیال او برفت‌‌
  • گر سمای نور بی‌‌باریده نیست ** هم زمین تار بی‌‌بالیده نیست‌‌
  • يؤمنون بالغيب می‌‌باید مرا ** ز آن ببستم روزن فانی سرا
  • چون شکافم آسمان را در ظهور ** چون بگویم هل تری فیها فطور
  • تا در این ظلمت تحری گسترند ** هر کسی رو جانبی می‌‌آورند 3630
  • مدتی معکوس باشد کارها ** شحنه را دزد آورد بر دارها
  • تا که بس سلطان و عالی همتی ** بنده‌‌ی بنده‌‌ی خود آید مدتی‌‌
  • بندگی در غیب آید خوب و گش ** حفظ غیب آید در استعباد خوش‌‌
  • کو که مدح شاه گوید پیش او ** تا که در غیبت بود او شرم رو
  • قلعه داری کز کنار مملکت ** دور از سلطان و سایه‌‌ی سلطنت‌‌ 3635
  • پاس دارد قلعه را از دشمنان ** قلعه نفروشد به مال بی‌‌کران‌‌
  • غایب از شه در کنار ثغرها ** همچو حاضر او نگه دارد وفا
  • پیش شه او به بود از دیگران ** که به خدمت حاضرند و جان فشان‌‌
  • پس به غیبت نیم ذره‌‌ی حفظ کار ** به که اندر حاضری ز آن صد هزار
  • طاعت و ایمان کنون محمود شد ** بعد مرگ اندر عیان مردود شد 3640
  • چون که غیب و غایب و رو پوش به ** پس لبان بر بند لب خاموش به‌‌
  • ای برادر دست وا دار از سخن ** خود خدا پیدا کند علم لدن‌‌
  • بس بود خورشید را رویش گواه ** أی شی‌‌ء أعظم الشاهد إله‌‌
  • نه بگویم چون قرین شد در بیان ** هم خدا و هم ملک هم عالمان‌‌
  • یشهد الله و الملک و اهل العلوم ** إنه لا رب إلا من یدوم‌‌ 3645
  • چون گواهی داد حق که بود ملک ** تا شود اندر گواهی مشترک‌‌
  • ز آن که شعشاع حضور آفتاب ** بر نتابد چشم و دلهای خراب‌‌
  • چون خفاشی کاو تف خورشید را ** بر نتابد بگسلد اومید را
  • پس ملایک را چو ما هم یار دان ** جلوه گر خورشید را بر آسمان‌‌
  • کاین ضیا ما ز آفتابی یافتیم ** چون خلیفه بر ضعیفان تافتیم‌‌ 3650
  • چون مه نو یا سه روزه یا که بدر ** مرتبه‌‌ی هر یک ملک در نور و قدر
  • ز اجنحه‌‌ی نور ثلاث او رباع ** بر مراتب هر ملک را آن شعاع‌‌
  • همچو پرهای عقول انسیان ** که بسی فرق است شان اندر میان‌‌
  • پس قرین هر بشر در نیک و بد ** آن ملک باشد که مانندش بود
  • چشم اعمش چون که خور را بر نتافت ** اختر او را شمع شد تا ره بیافت‌‌ 3655
  • گفتن پیغامبر علیه السلام مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو و متابعت نگاه دار
  • گفت پیغمبر که اصحابی نجوم ** رهروان را شمع و شیطان را رجوم‌‌