English    Türkçe    فارسی   

1
435-484

  • چون کنی بر بی‌‌جسد مکر و حسد ** ز آن حسد دل را سیاهیها رسد 435
  • خاک شو مردان حق را زیر پا ** خاک بر سر کن حسد را همچو ما
  • بیان حسد وزیر
  • آن وزیرک از حسد بودش نژاد ** تا به باطل گوش و بینی باد داد
  • بر امید آن که از نیش حسد ** زهر او در جان مسکینان رسد
  • هر کسی کاو از حسد بینی کند ** خویشتن بی‌‌گوش و بی‌‌بینی کند
  • بینی آن باشد که او بویی برد ** بوی او را جانب کویی برد 440
  • هر که بویش نیست بی‌‌بینی بود ** بوی آن بوی است کان دینی بود
  • چون که بویی برد و شکر آن نکرد ** کفر نعمت آمد و بینیش خورد
  • شکر کن مر شاکران را بنده باش ** پیش ایشان مرده شو پاینده باش‌‌
  • چون وزیر از ره زنی مایه مساز ** خلق را تو بر میاور از نماز
  • ناصح دین گشته آن کافر وزیر ** کرده او از مکر در لوزینه سیر 445
  • فهم کردن حاذقان نصارا مکر وزیر را
  • هر که صاحب ذوق بود از گفت او ** لذتی می‌‌دید و تلخی جفت او
  • نکته‌‌ها می‌‌گفت او آمیخته ** در جلاب قند زهری ریخته‌‌
  • ظاهرش می‌‌گفت در ره چیست شو ** وز اثر می‌‌گفت جان را سست شو
  • ظاهر نقره گر اسپید است و نو ** دست و جامه می سیه گردد ازو
  • آتش ار چه سرخ روی است از شرر ** تو ز فعل او سیه کاری نگر 450
  • برق اگر نوری نماید در نظر ** لیک هست از خاصیت دزد بصر
  • هر که جز آگاه و صاحب ذوق بود ** گفت او در گردن او طوق بود
  • مدت شش سال در هجران شاه ** شد وزیر اتباع عیسی را پناه‌‌
  • دین و دل را کل بدو بسپرد خلق ** پیش امر و حکم او می‌‌مرد خلق‌‌
  • پیغام شاه پنهان با وزیر
  • در میان شاه و او پیغامها ** شاه را پنهان بدو آرامها 455
  • پیش او بنوشت شه کای مقبلم ** وقت آمد زود فارغ کن دلم‌‌
  • گفت اینک اندر آن کارم شها ** کافکنم در دین عیسی فتنه‌‌ها
  • بیان دوازده سبط از نصارا
  • قوم عیسی را بد اندر دار و گیر ** حاکمانشان ده امیر و دو امیر
  • هر فریقی مر امیری را تبع ** بنده گشته میر خود را از طمع‌‌
  • این ده و این دو امیر و قومشان ** گشته بند آن وزیر بدنشان‌‌ 460
  • اعتماد جمله بر گفتار او ** اقتدای جمله بر رفتار او
  • پیش او در وقت و ساعت هر امیر ** جان بدادی گر بدو گفتی بمیر
  • تخلیط وزیر در احکام انجیل
  • ساخت طوماری به نام هر یکی ** نقش هر طومار دیگر مسلکی‌‌
  • حکم‌‌های هر یکی نوعی دگر ** این خلاف آن ز پایان تا به سر
  • در یکی راه ریاضت را و جوع ** رکن توبه کرده و شرط رجوع‌‌ 465
  • در یکی گفته ریاضت سود نیست ** اندر این ره مخلصی جز جود نیست‌‌
  • در یکی گفته که جوع و جود تو ** شرک باشد از تو با معبود تو
  • جز توکل جز که تسلیم تمام ** در غم و راحت همه مکر است و دام‌‌
  • در یکی گفته که واجب خدمت است ** ور نه اندیشه‌‌ی توکل تهمت است‌‌
  • در یکی گفته که امر و نهیهاست ** بهر کردن نیست شرح عجز ماست‌‌ 470
  • تا که عجز خود ببینیم اندر آن ** قدرت حق را بدانیم آن زمان‌‌
  • در یکی گفته که عجز خود مبین ** کفر نعمت کردن است آن عجز هین‌‌
  • قدرت خود بین که این قدرت از اوست ** قدرت تو نعمت او دان که هوست‌‌
  • در یکی گفته کز این دو بر گذر ** بت بود هر چه بگنجد در نظر
  • در یکی گفته مکش این شمع را ** کین نظر چون شمع آمد جمع را 475
  • از نظر چون بگذری و از خیال ** کشته باشی نیم شب شمع وصال‌‌
  • در یکی گفته بکش باکی مدار ** تا عوض بینی نظر را صد هزار
  • که ز کشتن شمع جان افزون شود ** لیلی‌‌ات از صبر تو مجنون شود
  • ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش ** بیش آید پیش او دنیا و پیش‌‌
  • در یکی گفته که آن چه‌‌ت داد حق ** بر تو شیرین کرد در ایجاد حق‌‌ 480
  • بر تو آسان کرد و خوش آن را بگیر ** خویشتن را در میفگن در زحیر
  • در یکی گفته که بگذار آن خود ** کان قبول طبع تو ردست و بد
  • راههای مختلف آسان شده ست ** هر یکی را ملتی چون جان شده ست‌‌
  • گر میسر کردن حق ره بدی ** هر جهود و گبر از او آگه بدی‌‌