English    Türkçe    فارسی   

1
486-535

  • هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت ** بر نیارد همچو شوره ریع و کشت‌‌
  • جز پشیمانی نباشد ریع او ** جز خسارت پیش نارد بیع او
  • آن میسر نبود اندر عاقبت ** نام او باشد معسر عاقبت‌‌
  • تو معسر از میسر باز دان ** عاقبت بنگر جمال این و آن‌‌
  • در یکی گفته که استادی طلب ** عاقبت بینی نیابی در حسب‌‌ 490
  • عاقبت دیدند هر گون ملتی ** لاجرم گشتند اسیر زلتی‌‌
  • عاقبت دیدن نباشد دست‌‌باف ** ور نه کی بودی ز دینها اختلاف‌‌
  • در یکی گفته که استا هم تویی ** ز انکه استا را شناسا هم تویی‌‌
  • مرد باش و سخره‌‌ی مردان مشو ** رو سر خود گیر و سر گردان مشو
  • در یکی گفته که این جمله یکی است ** هر که او دو بیند احول مردکی است‌‌ 495
  • در یکی گفته که صد یک چون بود ** این کی اندیشد مگر مجنون بود
  • هر یکی قولی است ضد همدگر ** چون یکی باشد یکی زهر و شکر
  • تا ز زهر و از شکر در نگذری ** کی تو از گلزار وحدت بر بری‌‌
  • این نمط وین نوع ده طومار و دو ** بر نوشت آن دین عیسی را عدو
  • بیان آن که این اختلافات در صورت روش است نه در حقیقت راه
  • او ز یک رنگی عیسی بو نداشت ** وز مزاج خم عیسی خو نداشت‌‌ 500
  • جامه‌‌ی صد رنگ از آن خم صفا ** ساده و یک رنگ گشتی چون صبا
  • نیست یک رنگی کز او خیزد ملال ** بل مثال ماهی و آب زلال‌‌
  • گر چه در خشکی هزاران رنگهاست ** ماهیان را با یبوست جنگهاست‌‌
  • کیست ماهی چیست دریا در مثل ** تا بدان ماند ملک عز و جل‌‌
  • صد هزاران بحر و ماهی در وجود ** سجده آرد پیش آن اکرام و جود 505
  • چند باران عطا باران شده ** تا بدان آن بحر در افشان شده‌‌
  • چند خورشید کرم افروخته ** تا که ابر و بحر جود آموخته‌‌
  • پرتو دانش زده بر آب و طین ** تا شده دانه پذیرنده‌‌ی زمین‌‌
  • خاک امین و هر چه در وی کاشتی ** بی‌‌خیانت جنس آن برداشتی‌‌
  • این امانت ز آن امانت یافته ست ** کافتاب عدل بر وی تافته ست‌‌ 510
  • تا نشان حق نیارد نو بهار ** خاک سرها را نکرده آشکار
  • آن جوادی که جمادی را بداد ** این خبرها وین امانت وین سداد
  • مر جمادی را کند فضلش خبیر ** عاقلان را کرده قهر او ضریر
  • جان و دل را طاقت آن جوش نیست ** با که گویم در جهان یک گوش نیست‌‌
  • هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت ** هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت‌‌ 515
  • کیمیا ساز است چه بود کیمیا ** معجزه بخش است چه بود سیمیا
  • این ثنا گفتن ز من ترک ثناست ** کین دلیل هستی و هستی خطاست‌‌
  • پیش هست او بباید نیست بود ** چیست هستی پیش او کور و کبود
  • گر نبودی کور از او بگداختی ** گرمی خورشید را بشناختی‌‌
  • ور نبودی او کبود از تعزیت ** کی فسردی همچو یخ این ناحیت‌‌ 520
  • بیان خسارت وزیر در این مکر
  • همچو شه نادان و غافل بد وزیر ** پنجه می‌‌زد با قدیم ناگزیر
  • با چنان قادر خدایی کز عدم ** صد چو عالم هست گرداند به دم‌‌
  • صد چو عالم در نظر پیدا کند ** چون که چشمت را به خود بینا کند
  • گر جهان پیشت بزرگ و بی‌‌بنی است ** پیش قدرت ذره ای می‌‌دان که نیست‌‌
  • این جهان خود حبس جانهای شماست‌‌ ** هین روید آن سو که صحرای شماست 525
  • این جهان محدود و آن خود بی‌‌حد است ** نقش و صورت پیش آن معنی سد است‌‌.
  • صد هزاران نیزه‌‌ی فرعون را ** در شکست از موسیی با یک عصا
  • صد هزاران طب جالینوس بود ** پیش عیسی و دمش افسوس بود
  • صد هزاران دفتر اشعار بود ** پیش حرف امیی آن عار بود
  • با چنین غالب خداوندی کسی ** چون نمیرد گر نباشد او خسی‌‌ 530
  • بس دل چون کوه را انگیخت او ** مرغ زیرک با دو پا آویخت او
  • فهم و خاطر تیز کردن نیست راه ** جز شکسته می‌‌نگیرد فضل شاه‌‌
  • ای بسا گنج آگنان کنج کاو ** کان خیال اندیش را شد ریش گاو
  • گاو که بود تا تو ریش او شوی ** خاک چه بود تا حشیش او شوی‌‌
  • چون زنی از کار بد شد روی زرد ** مسخ کرد او را خدا و زهره کرد 535