English    Türkçe    فارسی   

1
564-613

  • ای که چون تو در زمانه نیست کس ** الله الله خلق را فریاد رس‌‌
  • دفع گفتن وزیر مریدان را
  • گفت هان ای سخرگان گفت‌‌وگو ** وعظ و گفتار زبان و گوش جو 565
  • پنبه اندر گوش حس دون کنید ** بند حس از چشم خود بیرون کنید
  • پنبه‌‌ی آن گوش سر گوش سر است ** تا نگردد این کر آن باطن کر است‌‌
  • بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید ** تا خطاب ارجعی را بشنوید
  • تا به گفت‌‌وگوی بیداری دری ** تو ز گفت خواب بویی کی بری‌‌
  • سیر بیرونی است قول و فعل ما ** سیر باطن هست بالای سما 570
  • حس خشکی دید کز خشکی بزاد ** عیسی جان پای بر دریا نهاد
  • سیر جسم خشک بر خشکی فتاد ** سیر جان پا در دل دریا نهاد
  • چون که عمر اندر ره خشکی گذشت ** گاه کوه و گاه صحرا گاه دشت‌‌
  • آب حیوان از کجا خواهی تو یافت ** موج دریا را کجا خواهی شکافت‌‌
  • موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست ** موج آبی محو و سکر است و فناست‌‌ 575
  • تا در این سکری از آن سکری تو دور ** تا از این مستی از آن جامی تو دور
  • گفت‌‌وگوی ظاهر آمد چون غبار ** مدتی خاموش خو کن هوش دار
  • مکرر کردن مریدان که خلوت را بشکن
  • جمله گفتند ای حکیم رخنه جو ** این فریب و این جفا با ما مگو
  • چار پا را قدر طاقت بار نه ** بر ضعیفان قدر قوت کار نه‌‌
  • دانه‌‌ی هر مرغ اندازه‌‌ی وی است ** طعمه‌‌ی هر مرغ انجیری کی است‌‌ 580
  • طفل را گر نان دهی بر جای شیر ** طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
  • چون که دندانها بر آرد بعد از آن ** هم بخود گردد دلش جویای نان‌‌
  • مرغ پر نارسته چون پران شود ** لقمه‌‌ی هر گربه‌‌ی دران شود
  • چون بر آرد پر بپرد او به خود ** بی‌‌تکلف بی‌‌صفیر نیک و بد
  • دیو را نطق تو خامش می‌‌کند ** گوش ما را گفت تو هش می‌‌کند 585
  • گوش ما هوش است چون گویا تویی ** خشک ما بحر است چون دریا تویی‌‌
  • با تو ما را خاک بهتر از فلک ** ای سماک از تو منور تا سمک‌‌
  • بی‌‌تو ما را بر فلک تاریکی است ** با تو ای ماه این فلک باری کی است‌‌
  • صورت رفعت بود افلاک را ** معنی رفعت روان پاک را
  • صورت رفعت برای جسمهاست ** جسمها در پیش معنی اسمهاست‌‌ 590
  • جواب گفتن وزیر که خلوت را نمی‌‌شکنم
  • گفت حجتهای خود کوته کنید ** پند را در جان و در دل ره کنید
  • گر امینم متهم نبود امین ** گر بگویم آسمان را من زمین‌‌
  • گر کمالم با کمال انکار چیست ** ور نیم این زحمت و آزار چیست‌‌
  • من نخواهم شد از این خلوت برون ** ز آن که مشغولم به احوال درون‌‌
  • اعتراض مریدان در خلوت وزیر
  • جمله گفتند ای وزیر انکار نیست ** گفت ما چون گفتن اغیار نیست‌‌ 595
  • اشک دیده‌‌ست از فراق تو دوان ** آه آه است از میان جان روان‌‌
  • طفل با دایه نه استیزد و لیک ** گرید او گر چه نه بد داند نه نیک‌‌
  • ما چون چنگیم و تو زخمه می‌‌زنی ** زاری از ما نی تو زاری می‌‌کنی‌‌
  • ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ** ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست‌‌
  • ما چو شطرنجیم اندر برد و مات ** برد و مات ما ز تست ای خوش صفات‌‌ 600
  • ما که باشیم ای تو ما را جان جان ** تا که ما باشیم با تو در میان‌‌
  • ما عدمهاییم و هستیهای ما ** تو وجود مطلقی فانی نما
  • ما همه شیران ولی شیر علم ** حمله‌‌شان از باد باشد دم‌‌به‌‌دم‌‌
  • حمله شان پیدا و ناپیداست باد ** آن که ناپیداست هرگز کم مباد
  • باد ما و بود ما از داد تست ** هستی ما جمله از ایجاد تست‌‌ 605
  • لذت هستی نمودی نیست را ** عاشق خود کرده بودی نیست را
  • لذت انعام خود را وامگیر ** نقل و باده و جام خود را وامگیر
  • ور بگیری کیت جستجو کند ** نقش با نقاش چون نیرو کند
  • منگر اندر ما، مکن در ما نظر ** اندر اکرام و سخای خود نگر
  • ما نبودیم و تقاضامان نبود ** لطف تو ناگفته‌‌ی ما می‌‌شنود 610
  • نقش باشد پیش نقاش و قلم ** عاجز و بسته چو کودک در شکم‌‌
  • پیش قدرت خلق جمله بارگه ** عاجزان چون پیش سوزن کارگه‌‌
  • گاه نقشش دیو و گه آدم کند ** گاه نقشش شادی و گه غم کند