English    Türkçe    فارسی   

1
58-107

  • کای کمینه بخششت ملک جهان ** من چه گویم چون تو می‌‌دانی نهان‌‌
  • ای همیشه حاجت ما را پناه ** بار دیگر ما غلط کردیم راه‌‌
  • لیک گفتی گر چه می‌‌دانم سرت ** زود هم پیدا کنش بر ظاهرت‌‌ 60
  • چون بر آورد از میان جان خروش ** اندر آمد بحر بخشایش به جوش‌‌
  • در میان گریه خوابش در ربود ** دید در خواب او که پیری رو نمود
  • گفت ای شه مژده حاجاتت رواست ** گر غریبی آیدت فردا ز ماست‌‌
  • چون که آید او حکیمی حاذق است ** صادقش دان که امین و صادق است‌‌
  • در علاجش سحر مطلق را ببین ** در مزاجش قدرت حق را ببین‌‌ 65
  • چون رسید آن وعده‌‌گاه و روز شد ** آفتاب از شرق، اختر سوز شد
  • بود اندر منظره شه منتظر ** تا ببیند آن چه بنمودند سر
  • دید شخصی فاضلی پر مایه‌‌ای ** آفتابی در میان سایه‌‌ای‌‌
  • می‌‌رسید از دور مانند هلال ** نیست بود و هست بر شکل خیال‌‌
  • نیست وش باشد خیال اندر روان ** تو جهانی بر خیالی بین روان‌‌ 70
  • بر خیالی صلح‌‌شان و جنگشان ** وز خیالی فخرشان و ننگشان‌‌
  • آن خیالاتی که دام اولیاست ** عکس مه رویان بستان خداست‌‌
  • آن خیالی که شه اندر خواب دید ** در رخ مهمان همی‌‌آمد پدید
  • شه به جای حاجبان واپیش رفت ** پیش آن مهمان غیب خویش رفت
  • هر دو بحری آشنا آموخته ** هر دو جان بی‌‌دوختن بر دوخته‌‌ 75
  • گفت معشوقم تو بوده ستی نه آن ** لیک کار از کار خیزد در جهان‌‌
  • ای مرا تو مصطفی من چون عمر ** از برای خدمتت بندم کمر
  • از خداوند ولی التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌‌ادبی‌‌
  • از خدا جوییم توفیق ادب ** بی‌‌ادب محروم گشت از لطف رب‌‌
  • بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بد ** بلکه آتش در همه آفاق زد
  • مایده از آسمان در می‌‌رسید ** بی‌‌شری و بیع و بی‌‌گفت و شنید 80
  • در میان قوم موسی چند کس ** بی‌‌ادب گفتند کو سیر و عدس‌‌
  • منقطع شد خوان و نان از آسمان ** ماند رنج زرع و بیل و داسمان‌‌
  • باز عیسی چون شفاعت کرد، حق ** خوان فرستاد و غنیمت بر طبق‌‌
  • باز گستاخان ادب بگذاشتند ** چون گدایان زله‌‌ها برداشتند
  • لابه کرده عیسی ایشان را که این ** دایم است و کم نگردد از زمین‌‌ 85
  • بد گمانی کردن و حرص آوری ** کفر باشد پیش خوان مهتری‌‌
  • ز ان گدا رویان نادیده ز آز ** آن در رحمت بر ایشان شد فراز
  • ابر برناید پی منع زکات ** وز زنا افتد وبا اندر جهات‌‌
  • هر چه بر تو آید از ظلمات و غم ** آن ز بی‌‌باکی و گستاخی است هم‌‌
  • هر که بی‌‌باکی کند در راه دوست ** ره زن مردان شد و نامرد اوست‌‌ 90
  • از ادب پر نور گشته است این فلک ** وز ادب معصوم و پاک آمد ملک‌‌
  • بد ز گستاخی کسوف آفتاب ** شد عزازیلی ز جرات رد باب‌‌
  • ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
  • دست بگشاد و کنارانش گرفت ** همچو عشق اندر دل و جانش گرفت‌‌
  • دست و پیشانیش بوسیدن گرفت ** وز مقام و راه پرسیدن گرفت‌‌
  • پرس پرسان می‌‌کشیدش تا به صدر ** گفت گنجی یافتم آخر به صبر 95
  • گفت ای نور حق و دفع حرج ** معنی الصبر مفتاح الفرج‌‌
  • ای لقای تو جواب هر سؤال ** مشکل از تو حل شود بی‌‌قیل و قال‌‌
  • ترجمانی هر چه ما را در دل است ** دست گیری هر که پایش در گل است‌‌
  • مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ** إن تغب جاء القضاء ضاق الفضا
  • أنت مولی القوم من لا یشتهی ** قد ردی کلا لئن لم ینته‌‌ 100
  • بردن پادشاه آن طبیب را بر سر بیمار تا حال او را ببیند
  • چون گذشت آن مجلس و خوان کرم ** دست او بگرفت و برد اندر حرم‌‌
  • قصه‌‌ی رنجور و رنجوری بخواند ** بعد از آن در پیش رنجورش نشاند
  • رنگ رو و نبض و قاروره بدید ** هم علاماتش هم اسبابش شنید
  • گفت هر دارو که ایشان کرده‌‌اند ** آن عمارت نیست ویران کرده‌‌اند
  • بی‌‌خبر بودند از حال درون ** أستعیذ الله مما یفترون‌‌ 105
  • دید رنج و کشف شد بر وی نهفت ** لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت‌‌
  • رنجش از صفرا و از سودا نبود ** بوی هر هیزم پدید آید ز دود