English    Türkçe    فارسی   

1
642-691

  • این سخن پایان ندارد لیک ما ** باز گوییم آن تمامی قصه را
  • نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
  • آن وزیر از اندرون آواز داد ** کای مریدان از من این معلوم باد
  • که مرا عیسی چنین پیغام کرد ** کز همه یاران و خویشان باش فرد
  • روی در دیوار کن تنها نشین ** وز وجود خویش هم خلوت گزین‌‌ 645
  • بعد از این دستوری گفتار نیست ** بعد از این با گفت و گویم کار نیست‌‌
  • الوداع ای دوستان من مرده‌‌ام ** رخت بر چارم فلک بر برده‌‌ام‌‌
  • تا به زیر چرخ ناری چون حطب ** من نسوزم در عنا و در عطب‌‌
  • پهلوی عیسی نشینم بعد از این ** بر فراز آسمان چارمین‌‌
  • ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جدا جدا
  • و آن گهانی آن امیران را بخواند ** یک به یک تنها به هر یک حرف راند 650
  • گفت هر یک را به دین عیسوی ** نایب حق و خلیفه‌‌ی من توی‌‌
  • و آن امیران دگر اتباع تو ** کرد عیسی جمله را اشیاع تو
  • هر امیری کو کشید گردن بگیر ** یا بکش یا خود همی‌‌دارش اسیر
  • لیک تا من زنده‌‌ام این وامگو ** تا نمیرم این ریاست را مجو
  • تا نمیرم من تو این پیدا مکن ** دعوی شاهی و استیلا مکن‌‌ 655
  • اینک این طومار و احکام مسیح ** یک به یک بر خوان تو بر امت فصیح‌‌
  • هر امیری را چنین گفت او جدا ** نیست نایب جز تو در دین خدا
  • هر یکی را کرد او یک یک عزیز ** هر چه آن را گفت این را گفت نیز
  • هر یکی را او یکی طومار داد ** هر یکی ضد دگر بود المراد
  • جملگی طومارها بد مختلف ** چون حروف آن جمله از یا تا الف‌‌ 660
  • حکم این طومار ضد حکم آن ** پیش از این کردیم این ضد را بیان‌‌
  • کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
  • بعد از آن چل روز دیگر در ببست ** خویش کشت و از وجود خود برست‌‌
  • چون که خلق از مرگ او آگاه شد ** بر سر گورش قیامت‌‌گاه شد
  • خلق چندان جمع شد بر گور او ** موکنان جامه دران در شور او
  • کان عدد را هم خدا داند شمرد ** از عرب وز ترک و از رومی و کرد 665
  • خاک او کردند بر سرهای خویش ** درد او دیدند درمان جای خویش‌‌
  • آن خلایق بر سر گورش مهی ** کرده خون را از دو چشم خود رهی‌‌
  • طلب کردن امت عیسی علیه السلام از امرا که ولی عهد از شما کدام است
  • بعد ماهی خلق گفتند ای مهان ** از امیران کیست بر جایش نشان‌‌
  • تا به جای او شناسیمش امام ** دست و دامن را بدست او دهیم‌‌
  • چون که شد خورشید و ما را کرد داغ ** چاره نبود بر مقامش از چراغ‌‌ 670
  • چون که شد از پیش دیده وصل یار ** نایبی باید از او مان یادگار
  • چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب ** بوی گل را از که یابیم از گلاب‌‌
  • چون خدا اندر نیاید در عیان ** نایب حق‌‌اند این پیغمبران‌‌
  • نه غلط گفتم که نایب با منوب ** گر دو پنداری قبیح آید نه خوب‌‌
  • نه دو باشد تا تویی صورت پرست ** پیش او یک گشت کز صورت برست‌‌ 675
  • چون به صورت بنگری چشم تو دست ** تو به نورش درنگر کز چشم رست‌‌
  • نور هر دو چشم نتوان فرق کرد ** چون که در نورش نظر انداخت مرد
  • ده چراغ ار حاضر آید در مکان ** هر یکی باشد به صورت غیر آن‌‌
  • فرق نتوان کرد نور هر یکی ** چون به نورش روی آری بی‌‌شکی‌‌
  • گر تو صد سیب و صد آبی بشمری ** صد نماند یک شود چون بفشری‌‌ 680
  • در معانی قسمت و اعداد نیست ** در معانی تجزیه و افراد نیست‌‌
  • اتحاد یار با یاران خوش است ** پای معنی گیر صورت سرکش است‌‌
  • صورت سرکش گدازان کن به رنج ** تا ببینی زیر او وحدت چو گنج‌‌
  • ور تو نگذاری عنایتهای او ** خود گدازد ای دلم مولای او
  • او نماید هم به دلها خویش را ** او بدوزد خرقه‌‌ی درویش را 685
  • منبسط بودیم و یک جوهر همه ** بی‌‌سر و بی‌‌پا بدیم آن سر همه‌‌
  • یک گهر بودیم همچون آفتاب ** بی‌‌گره بودیم و صافی همچو آب‌‌
  • چون به صورت آمد آن نور سره ** شد عدد چون سایه‌‌های کنگره‌‌
  • کنگره ویران کنید از منجنیق ** تا رود فرق از میان این فریق‌‌
  • شرح این را گفتمی من از مری ** لیک ترسم تا نلغزد خاطری‌‌ 690
  • نکته‌‌ها چون تیغ پولاد است تیز ** گر نداری تو سپر واپس گریز