English    Türkçe    فارسی   

1
674-723

  • نه غلط گفتم که نایب با منوب ** گر دو پنداری قبیح آید نه خوب‌‌
  • نه دو باشد تا تویی صورت پرست ** پیش او یک گشت کز صورت برست‌‌ 675
  • چون به صورت بنگری چشم تو دست ** تو به نورش درنگر کز چشم رست‌‌
  • نور هر دو چشم نتوان فرق کرد ** چون که در نورش نظر انداخت مرد
  • ده چراغ ار حاضر آید در مکان ** هر یکی باشد به صورت غیر آن‌‌
  • فرق نتوان کرد نور هر یکی ** چون به نورش روی آری بی‌‌شکی‌‌
  • گر تو صد سیب و صد آبی بشمری ** صد نماند یک شود چون بفشری‌‌ 680
  • در معانی قسمت و اعداد نیست ** در معانی تجزیه و افراد نیست‌‌
  • اتحاد یار با یاران خوش است ** پای معنی گیر صورت سرکش است‌‌
  • صورت سرکش گدازان کن به رنج ** تا ببینی زیر او وحدت چو گنج‌‌
  • ور تو نگذاری عنایتهای او ** خود گدازد ای دلم مولای او
  • او نماید هم به دلها خویش را ** او بدوزد خرقه‌‌ی درویش را 685
  • منبسط بودیم و یک جوهر همه ** بی‌‌سر و بی‌‌پا بدیم آن سر همه‌‌
  • یک گهر بودیم همچون آفتاب ** بی‌‌گره بودیم و صافی همچو آب‌‌
  • چون به صورت آمد آن نور سره ** شد عدد چون سایه‌‌های کنگره‌‌
  • کنگره ویران کنید از منجنیق ** تا رود فرق از میان این فریق‌‌
  • شرح این را گفتمی من از مری ** لیک ترسم تا نلغزد خاطری‌‌ 690
  • نکته‌‌ها چون تیغ پولاد است تیز ** گر نداری تو سپر واپس گریز
  • پیش این الماس بی‌‌اسپر میا ** کز بریدن تیغ را نبود حیا
  • زین سبب من تیغ کردم در غلاف ** تا که کج خوانی نخواند بر خلاف‌‌
  • آمدیم اندر تمامی داستان ** وز وفاداری جمع راستان‌‌
  • کز پس این پیشوا برخاستند ** بر مقامش نایبی می‌‌خواستند 695
  • منازعت امرا در ولیعهدی
  • یک امیری ز آن امیران پیش رفت ** پیش آن قوم وفا اندیش رفت‌‌
  • گفت اینک نایب آن مرد من ** نایب عیسی منم اندر زمن‌‌
  • اینک این طومار برهان من است ** کاین نیابت بعد از او آن من است‌‌
  • آن امیر دیگر آمد از کمین ** دعوی او در خلافت بد همین‌‌
  • از بغل او نیز طوماری نمود ** تا بر آمد هر دو را خشم جهود 700
  • آن امیران دگر یک یک قطار ** بر کشیده تیغهای آب دار
  • هر یکی را تیغ و طوماری به دست ** درهم‌‌افتادند چون پیلان مست‌‌
  • صد هزاران مرد ترسا کشته شد ** تا ز سرهای بریده پشته شد
  • خون روان شد همچو سیل از چپ و راست ** کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست‌‌
  • تخمهای فتنه‌‌ها کاو کشته بود ** آفت سرهای ایشان گشته بود 705
  • جوزها بشکست و آن کان مغز داشت ** بعد کشتن روح پاک نغز داشت‌‌
  • کشتن و مردن که بر نقش تن است ** چون انار و سیب را بشکستن است‌‌
  • آن چه شیرین است او شد ناردانگ ** و آن که پوسیده ست نبود غیر بانگ‌‌
  • آن چه با معنی است خود پیدا شود ** و آن چه پوسیده ست او رسوا شود
  • رو به معنی کوش ای صورت پرست ** ز آن که معنی بر تن صورت پر است‌‌ 710
  • همنشین اهل معنی باش تا ** هم عطا یابی و هم باشی فتا
  • جان بی‌‌معنی در این تن بی‌‌خلاف ** هست همچون تیغ چوبین در غلاف‌‌
  • تا غلاف اندر بود با قیمت است ** چون برون شد سوختن را آلت است‌‌
  • تیغ چوبین را مبر در کارزار ** بنگر اول تا نگردد کار زار
  • گر بود چوبین برو دیگر طلب ** ور بود الماس پیش آ با طرب‌‌ 715
  • تیغ در زرادخانه‌‌ی اولیاست ** دیدن ایشان شما را کیمیاست‌‌
  • جمله دانایان همین گفته همین ** هست دانا رحمة للعالمین‌‌
  • گر اناری می‌‌خری خندان بخر ** تا دهد خنده ز دانه‌‌ی او خبر
  • ای مبارک خنده‌‌اش کاو از دهان ** می‌‌نماید دل چو در از درج جان‌‌
  • نامبارک خنده‌‌ی آن لاله بود ** کز دهان او سیاهی دل نمود 720
  • نار خندان باغ را خندان کند ** صحبت مردانت از مردان کند
  • گر تو سنگ صخره و مرمر شوی ** چون به صاحب دل رسی گوهر شوی‌‌
  • مهر پاکان در میان جان نشان ** دل مده الا به مهر دل خوشان‌‌