English    Türkçe    فارسی   

1
790-839

  • اندر آ اسرار ابراهیم بین ** کاو در آتش یافت سرو و یاسمین‌‌ 790
  • مرگ می‌‌دیدم گه زادن ز تو ** سخت خوفم بود افتادن ز تو
  • چون بزادم رستم از زندان تنگ ** در جهان خوش هوای خوب رنگ‌‌
  • من جهان را چون رحم دیدم کنون ** چون در این آتش بدیدم این سکون‌‌
  • اندر این آتش بدیدم عالمی ** ذره ذره اندر او عیسی دمی‌‌
  • نک جهان نیست شکل هست ذات ** و آن جهان هست شکل بی‌‌ثبات‌‌ 795
  • اندر آ مادر به حق مادری ** بین که این آذر ندارد آذری‌‌
  • اندر آ مادر که اقبال آمده ست ** اندر آ مادر مده دولت ز دست‌‌
  • قدرت آن سگ بدیدی اندر آ ** تا ببینی قدرت و لطف خدا
  • من ز رحمت می‌‌کشانم پای تو ** کز طرب خود نیستم پروای تو
  • اندر آ و دیگران را هم بخوان ** کاندر آتش شاه بنهاده ست خوان‌‌ 800
  • اندر آیید ای مسلمانان همه ** غیر عذب دین عذاب است آن همه‌‌
  • اندر آیید ای همه پروانه‌‌وار ** اندر این بهره که دارد صد بهار
  • بانگ می‌‌زد در میان آن گروه ** پر همی‌‌شد جان خلقان از شکوه‌‌
  • خلق خود را بعد از آن بی‌‌خویشتن ** می‌‌فگندند اندر آتش مرد و زن‌‌
  • بی‌‌موکل بی‌‌کشش از عشق دوست ** ز آن که شیرین کردن هر تلخ از اوست‌‌ 805
  • تا چنان شد کان عوانان خلق را ** منع می‌‌کردند کاتش در میا
  • آن یهودی شد سیه رو و خجل ** شد پشیمان زین سبب بیمار دل‌‌
  • کاندر ایمان خلق عاشق‌‌تر شدند ** در فنای جسم صادق‌‌تر شدند
  • مکر شیطان هم در او پیچید شکر ** دیو هم خود را سیه رو دید شکر
  • آن چه می‌‌مالید در روی کسان ** جمع شد در چهره‌‌ی آن ناکس آن‌‌ 810
  • آن که می‌‌درید جامه‌‌ی خلق چست ** شد دریده آن او ایشان درست‌‌
  • کج ماندن دهان آن مرد که نام محمد را علیه السلام به تسخر خواند
  • آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند ** مر محمد را دهانش کژ بماند
  • باز آمد کای محمد عفو کن ** ای ترا الطاف و علم من لدن‌‌
  • من ترا افسوس می‌‌کردم ز جهل ** من بدم افسوس را منسوب و اهل‌‌
  • چون خدا خواهد که پرده‌‌ی کس درد ** میلش اندر طعنه‌‌ی پاکان برد 815
  • چون خدا خواهد که پوشد عیب کس ** کم زند در عیب معیوبان نفس‌‌
  • چون خدا خواهد که‌‌مان یاری کند ** میل ما را جانب زاری کند
  • ای خنک چشمی که آن گریان اوست ** وی همایون دل که آن بریان اوست‌‌
  • آخر هر گریه آخر خنده‌‌ای است ** مرد آخر بین مبارک بنده‌‌ای است‌‌
  • هر کجا آب روان سبزه بود ** هر کجا اشک روان رحمت شود 820
  • باش چون دولاب نالان چشم تر ** تا ز صحن جانت بر روید خضر
  • اشک خواهی رحم کن بر اشک بار ** رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر
  • عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
  • رو به آتش کرد شه کای تند خو ** آن جهان سوز طبیعی خوت کو
  • چون نمی‌‌سوزی چه شد خاصیتت ** یا ز بخت ما دگر شد نیتت‌‌
  • می‌‌نبخشایی تو بر آتش پرست ** آن که نپرستد ترا او چون برست‌‌ 825
  • هرگز ای آتش تو صابر نیستی ** چون نسوزی چیست قادر نیستی‌‌
  • چشم بند است این عجب یا هوش بند ** چون نسوزاند چنین شعله‌‌ی بلند
  • جادویی کردت کسی یا سیمیاست ** یا خلاف طبع تو از بخت ماست‌‌
  • گفت آتش من همانم ای شمن ** اندر آ تو تا ببینی تاب من‌‌
  • طبع من دیگر نگشت و عنصرم ** تیغ حقم هم به دستوری برم‌‌ 830
  • بر در خرگه سگان ترکمان ** چاپلوسی کرده پیش میهمان‌‌
  • ور به خرگه بگذرد بیگانه رو ** حمله بیند از سگان شیرانه او
  • من ز سگ کم نیستم در بندگی ** کم ز ترکی نیست حق در زندگی‌‌
  • آتش طبعت اگر غمگین کند ** سوزش از امر ملیک دین کند
  • آتش طبعت اگر شادی دهد ** اندر او شادی ملیک دین نهد 835
  • چون که غم بینی تو استغفار کن ** غم به امر خالق آمد کار کن‌‌
  • چون بخواهد عین غم شادی شود ** عین بند پای، آزادی شود
  • باد و خاک و آب و آتش بنده‌‌اند ** با من و تو مرده با حق زنده‌‌اند
  • پیش حق آتش همیشه در قیام ** همچو عاشق روز و شب پیچان مدام‌‌