English    Türkçe    فارسی   

1
886-935

  • هکذا تعرج و تنزل دایما ** ذا فلا زلت علیه قائما
  • پارسی گوییم یعنی این کشش ** ز آن طرف آید که آمد آن چشش‌‌
  • چشم هر قومی به سویی مانده است ** کان طرف یک روز ذوقی رانده است‌‌
  • ذوق جنس از جنس خود باشد یقین ** ذوق جزو از کل خود باشد ببین‌‌
  • یا مگر آن قابل جنسی بود ** چون بدو پیوست جنس او شود 890
  • همچو آب و نان که جنس ما نبود ** گشت جنس ما و اندر ما فزود
  • نقش جنسیت ندارد آب و نان ** ز اعتبار آخر آن را جنس دان‌‌
  • ور ز غیر جنس باشد ذوق ما ** آن مگر مانند باشد جنس را
  • آن که مانند است باشد عاریت ** عاریت باقی نماند عاقبت‌‌
  • مرغ را گر ذوق آید از صفیر ** چون که جنس خود نیابد شد نفیر 895
  • تشنه را گر ذوق آید از سراب ** چون رسد در وی گریزد جوید آب‌‌
  • مفلسان هم خوش شوند از زر قلب ** لیک آن رسوا شود در دار ضرب‌‌
  • تا زر اندودیت از ره نفگند ** تا خیال کژ ترا چه نفگند
  • از کلیله باز جو آن قصه را ** و اندر آن قصه طلب کن حصه را
  • بیان توکل و ترک جهد گفتن نخجیران به شیر
  • طایفه‌‌ی نخجیر در وادی خوش ** بودشان از شیر دایم کش مکش‌‌ 900
  • بس که آن شیر از کمین درمی‌‌ربود ** آن چرا بر جمله ناخوش گشته بود
  • حیله کردند آمدند ایشان بشیر ** کز وظیفه ما ترا داریم سیر
  • بعد از این اندر پی صیدی میا ** تا نگردد تلخ بر ما این گیا
  • جواب گفتن شیر نخجیران را و فایده‌‌ی جهد گفتن‌‌
  • گفت آری گر وفا بینم نه مکر ** مکرها بس دیده‌‌ام از زید و بکر
  • من هلاک فعل و مکر مردمم ** من گزیده‌‌ی زخم مار و کژدمم‌‌ 905
  • مردم نفس از درونم در کمین ** از همه مردم بتر در مکر و کین‌‌
  • گوش من لا یلدغ المؤمن شنید ** قول پیغمبر به جان و دل گزید
  • ترجیح نهادن نخجیران توکل را بر جهد و اکتساب‌‌
  • جمله گفتند ای حکیم با خبر ** الحذر دع لیس یغنی عن قدر
  • در حذر شوریدن شور و شر است ** رو توکل کن توکل بهتر است‌‌
  • با قضا پنجه مزن ای تند و تیز ** تا نگیرد هم قضا با تو ستیز 910
  • مرده باید بود پیش حکم حق ** تا نیاید زخم از رب الفلق‌‌
  • ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم‌‌
  • گفت آری گر توکل رهبر است ** این سبب هم سنت پیغمبر است‌‌
  • گفت پیغمبر به آواز بلند ** با توکل زانوی اشتر ببند
  • رمز الکاسب حبیب الله شنو ** از توکل در سبب کاهل مشو
  • ترجیح نهادن نخجیران توکل را بر اجتهاد
  • قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق ** لقمه‌‌ی تزویر دان بر قدر حلق‌‌ 915
  • نیست کسبی از توکل خوبتر ** چیست از تسلیم خود محبوبتر
  • بس گریزند از بلا سوی بلا ** بس جهند از مار سوی اژدها
  • حیله کرد انسان و حیله‌‌ش دام بود ** آن که جان پنداشت خون آشام بود
  • در ببست و دشمن اندر خانه بود ** حیله‌‌ی فرعون زین افسانه بود
  • صد هزاران طفل کشت آن کینه کش ** و آن که او می‌‌جست اندر خانه‌‌اش‌‌ 920
  • دیده‌‌ی ما چون بسی علت در اوست ** رو فنا کن دید خود در دید دوست‌‌
  • دید ما را دید او نعم العوض ** یابی اندر دید او کل غرض‌‌
  • طفل تا گیرا و تا پویا نبود ** مرکبش جز گردن بابا نبود
  • چون فضولی گشت و دست و پا نمود ** در عنا افتاد و در کور و کبود
  • جانهای خلق پیش از دست و پا ** می‌‌پریدند از وفا اندر صفا 925
  • چون به امر اهبطوا بندی شدند ** حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
  • ما عیال حضرتیم و شیر خواه ** گفت الخلق عیال للإله‌‌
  • آن که او از آسمان باران دهد ** هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
  • باز ترجیح‌‌نهادن شیر جهد را بر توکل‌‌
  • گفت شیر آری ولی رب العباد ** نردبانی پیش پای ما نهاد
  • پایه پایه رفت باید سوی بام ** هست جبری بودن اینجا طمع خام‌‌ 930
  • پای داری چون کنی خود را تو لنگ ** دست داری چون کنی پنهان تو چنگ‌‌
  • خواجه چون بیلی به دست بنده داد ** بی‌‌زبان معلوم شد او را مراد
  • دست همچون بیل اشارتهای اوست ** آخر اندیشی عبارتهای اوست‌‌
  • چون اشارتهاش را بر جان نهی ** در وفای آن اشارت جان دهی‌‌
  • پس اشارتهای اسرارت دهد ** بار بر دارد ز تو کارت دهد 935