English    Türkçe    فارسی   

1
913-962

  • گفت پیغمبر به آواز بلند ** با توکل زانوی اشتر ببند
  • رمز الکاسب حبیب الله شنو ** از توکل در سبب کاهل مشو
  • ترجیح نهادن نخجیران توکل را بر اجتهاد
  • قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق ** لقمه‌‌ی تزویر دان بر قدر حلق‌‌ 915
  • نیست کسبی از توکل خوبتر ** چیست از تسلیم خود محبوبتر
  • بس گریزند از بلا سوی بلا ** بس جهند از مار سوی اژدها
  • حیله کرد انسان و حیله‌‌ش دام بود ** آن که جان پنداشت خون آشام بود
  • در ببست و دشمن اندر خانه بود ** حیله‌‌ی فرعون زین افسانه بود
  • صد هزاران طفل کشت آن کینه کش ** و آن که او می‌‌جست اندر خانه‌‌اش‌‌ 920
  • دیده‌‌ی ما چون بسی علت در اوست ** رو فنا کن دید خود در دید دوست‌‌
  • دید ما را دید او نعم العوض ** یابی اندر دید او کل غرض‌‌
  • طفل تا گیرا و تا پویا نبود ** مرکبش جز گردن بابا نبود
  • چون فضولی گشت و دست و پا نمود ** در عنا افتاد و در کور و کبود
  • جانهای خلق پیش از دست و پا ** می‌‌پریدند از وفا اندر صفا 925
  • چون به امر اهبطوا بندی شدند ** حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
  • ما عیال حضرتیم و شیر خواه ** گفت الخلق عیال للإله‌‌
  • آن که او از آسمان باران دهد ** هم تواند کاو ز رحمت نان دهد
  • باز ترجیح‌‌نهادن شیر جهد را بر توکل‌‌
  • گفت شیر آری ولی رب العباد ** نردبانی پیش پای ما نهاد
  • پایه پایه رفت باید سوی بام ** هست جبری بودن اینجا طمع خام‌‌ 930
  • پای داری چون کنی خود را تو لنگ ** دست داری چون کنی پنهان تو چنگ‌‌
  • خواجه چون بیلی به دست بنده داد ** بی‌‌زبان معلوم شد او را مراد
  • دست همچون بیل اشارتهای اوست ** آخر اندیشی عبارتهای اوست‌‌
  • چون اشارتهاش را بر جان نهی ** در وفای آن اشارت جان دهی‌‌
  • پس اشارتهای اسرارت دهد ** بار بر دارد ز تو کارت دهد 935
  • حاملی محمول گرداند ترا ** قابلی مقبول گرداند ترا
  • قابل امر ویی قایل شوی ** وصل جویی بعد از آن واصل شوی‌‌
  • سعی شکر نعمتش قدرت بود ** جبر تو انکار آن نعمت بود
  • شکر قدرت قدرتت افزون کند ** جبر نعمت از کفت بیرون کند
  • جبر تو خفتن بود در ره مخسب ** تا نبینی آن در و درگه مخسب‌‌ 940
  • هان مخسب ای جبری بی‌‌اعتبار ** جز به زیر آن درخت میوه‌‌دار
  • تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد ** بر سر خفته بریزد نقل و زاد
  • جبر و خفتن در میان ره زنان ** مرغ بی‌‌هنگام کی یابد امان‌‌
  • ور اشارتهاش را بینی زنی ** مرد پنداری و چون بینی زنی‌‌
  • این قدر عقلی که داری گم شود ** سر که عقل از وی بپرد دم شود 945
  • ز آن که بی‌‌شکری بود شوم و شنار ** می‌‌برد بی‌‌شکر را در قعر نار
  • گر توکل می‌‌کنی در کار کن ** کشت کن پس تکیه بر جبار کن‌‌
  • باز ترجیح نهادن نخجیران توکل را بر جهد
  • جمله با وی بانگها برداشتند ** کان حریصان که سببها کاشتند
  • صد هزار اندر هزار از مرد و زن ** پس چرا محروم ماندند از زمن‌‌
  • صد هزاران قرن ز آغاز جهان ** همچو اژدرها گشاده صد دهان‌‌ 950
  • مکرها کردند آن دانا گروه ** که ز بن بر کنده شد ز آن مکر کوه‌‌
  • کرد وصف مکرهاشان ذو الجلال ** لتزول منه اقلال الجبال‌‌
  • جز که آن قسمت که رفت اندر ازل ** روی ننمود از شکار و از عمل‌‌
  • جمله افتادند از تدبیر و کار ** ماند کار و حکم‌‌های کردگار
  • کسب جز نامی مدان ای نامدار ** جهد جز وهمی مپندار ای عیار 955
  • نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایده‌‌ی جهد
  • زاد مردی چاشتگاهی در رسید ** در سرا عدل سلیمان در دوید
  • رویش از غم زرد و هر دو لب کبود ** پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود
  • گفت عزراییل در من این چنین ** یک نظر انداخت پر از خشم و کین‌‌
  • گفت هین اکنون چه می‌‌خواهی بخواه ** گفت فرما باد را ای جان پناه‌‌
  • تا مرا ز ینجا به هندستان برد ** بو که بنده کان طرف شد جان برد 960
  • نک ز درویشی گریزانند خلق ** لقمه‌‌ی حرص و امل ز آنند خلق‌‌
  • ترس درویشی مثال آن هراس ** حرص و کوشش را تو هندستان شناس‌‌