English    Türkçe    فارسی   

2
1233-1282

  • گفت روزی حاکمش ای وعده کژ** پیش آ در کار ما وا پس مغژ
  • گفت الایام یا عم بیننا ** گفت عجل لا تماطل دیننا
  • تو که می‏گویی که فردا این بدان ** که به هر روزی که می‏آید زمان‏ 1235
  • آن درخت بد جوان‏تر می‏شود ** وین کننده پیر و مضطر می‏شود
  • خار بن در قوت و برخاستن ** خار کن در پیری و در کاستن‏
  • خار بن هر روز و هر دم سبز و تر ** خار کن هر روز زار و خشکتر
  • او جوانتر می‏شود تو پیرتر ** زود باش و روزگار خود مبر
  • خار بن دان هر یکی خوی بدت ** بارها در پای خار آخر زدت‏ 1240
  • بارها از خوی خود خسته شدی ** حس نداری سخت بی‏حس آمدی‏
  • گر ز خسته گشتن دیگر کسان ** که ز خلق زشت تو هست آن رسان‏
  • غافلی باری ز زخم خود نه‏ای ** تو عذاب خویش و هر بیگانه‏ای‏
  • یا تبر برگیر و مردانه بزن ** تو علی‏وار این در خیبر بکن‏
  • یا به گلبن وصل کن این خار را ** وصل کن با نار نور یار را 1245
  • تا که نور او کشد نار تو را ** وصل او گلشن کند خار تو را
  • تو مثال دوزخی او مومن است ** کشتن آتش به مومن ممکن است‏
  • مصطفی فرمود از گفت جحیم ** کاو به مومن لابه گر گردد ز بیم‏
  • گویدش بگذر ز من ای شاه زود ** هین که نورت سوز نارم را ربود
  • پس هلاک نار نور مومن است ** ز انکه بی‏ضد دفع ضد لا یمکن است‏ 1250
  • نار ضد نور باشد روز عدل ** کان ز قهر انگیخته شد این ز فضل‏
  • گر همی‏خواهی تو دفع شر نار ** آب رحمت بر دل آتش گمار
  • چشمه‏ی آن آب رحمت مومن است ** آب حیوان روح پاک محسن است‏
  • بس گریزان است نفس تو از او ** ز انکه تو از آتشی او آب جو
  • ز آب آتش ز آن گریزان می‏شود ** کاتشش از آب ویران می‏شود 1255
  • حس و فکر تو همه از آتش است ** حس شیخ و فکر او نور خوش است‏
  • آب نور او چو برآتش چکد ** چک چک از آتش بر آید بر جهد
  • چون کند چک چک تو گویش مرگ و درد ** تا شود این دوزخ نفس تو سرد
  • تا نسوزد او گلستان تو را ** تا نسوزد عدل و احسان تو را
  • بعد از آن چیزی که کاری بردهد ** لاله و نسرین و سیسنبردهد 1260
  • باز پهنا می‏رویم از راه راست ** باز گرد ای خواجه راه ما کجاست‏
  • اندر آن تقریر بودیم ای حسود ** که خرت لنگ است و منزل دور زود
  • سال بی‏گه گشت وقت کشت نی ** جز سیه رویی و فعل زشت نی‏
  • کرم در بیخ درخت تن فتاد ** بایدش بر کند و در آتش نهاد
  • هین و هین ای راه رو بی‏گاه شد ** آفتاب عمر سوی چاه شد 1265
  • این دو روزک را که زورت هست زود ** پیر افشانی بکن از راه جود
  • این قدر تخمی که مانده ستت بباز ** تا بروید زین دو دم عمر دراز
  • تا نمرده ست این چراغ با گهر ** هین فتیله‏اش ساز و روغن زودتر
  • هین مگو فردا که فرداها گذشت ** تا به کلی نگذرد ایام کشت‏
  • پند من بشنو که تن بند قوی است ** کهنه بیرون کن گرت میل نوی است‏ 1270
  • لب ببند و کف پر زر بر گشا ** بخل تن بگذار و پیش آور سخا
  • ترک شهوتها و لذتها سخاست ** هر که در شهوت فرو شد بر نخاست‏
  • این سخا شاخی است از سرو بهشت ** وای او کز کف چنین شاخی بهشت‏
  • عروة الوثقی است این ترک هوا ** بر کشد این شاخ جان را بر سما
  • تا برد شاخ سخا ای خوب کیش ** مر ترا بالا کشان تا اصل خویش‏ 1275
  • یوسف حسنی و این عالم چو چاه ** وین رسن صبر است بر امر اله‏
  • یوسفا آمد رسن در زن دو دست ** از رسن غافل مشو بی‏گه شده ست‏
  • حمد لله کین رسن آویختند ** فضل و رحمت را بهم آمیختند
  • تا ببینی عالم جان جدید ** عالم بس آشکار ناپدید
  • این جهان نیست چون هستان شده ** و آن جهان هست بس پنهان شده‏ 1280
  • خاک بر باد است و بازی می‏کند ** کژنمایی پرده سازی می‏کند
  • اینکه بر کار است بی‏کار است و پوست ** و انکه پنهان است مغز و اصل اوست‏