English    Türkçe    فارسی   

2
1837-1886

  • حفت الجنة بمکروهاتنا ** حفت النیران من شهواتنا
  • تخم مایه‏ی آتشت شاخ تر است ** سوخته‏ی آتش قرین کوثر است‏
  • هر که در زندان قرین محنتی است ** آن جزای لقمه‏ای و شهوتی است‏
  • هر که در قصری قرین دولتی است ** آن جزای کارزار و محنتی است‏ 1840
  • هر که را دیدی به زر و سیم فرد ** دان که اندر کسب کردن صبر کرد
  • بی‏سبب بیند چو دیده شد گذار ** تو که در حسی سبب را گوش دار
  • آن که بیرون از طبایع جان اوست ** منصب خرق سببها آن اوست‏
  • بی‏سبب بیند نه از آب و گیا ** چشم چشمه‏ی معجزات انبیا
  • این سبب همچون طبیب است و علیل ** این سبب همچون چراغ است و فتیل‏ 1845
  • شب چراغت را فتیل نو بتاب ** پاک دان زینها چراغ آفتاب‏
  • رو تو کهگل ساز بهر سقف خان ** سقف گردون را ز کهگل پاک دان‏
  • اه که چون دل دار ما غم سوز شد ** خلوت شب در گذشت و روز شد
  • جز به شب جلوه نباشد ماه را ** جز به درد دل مجو دل خواه را
  • ترک عیسی کرده خر پرورده‏ای ** لاجرم چون خر برون پرده‏ای‏ 1850
  • طالع عیسی است علم و معرفت ** طالع خر نیست ای تو خر صفت‏
  • ناله‏ی خر بشنوی رحم آیدت ** پس ندانی خر خری فرمایدت‏
  • رحم بر عیسی کن و بر خر مکن ** طبع را بر عقل خود سرور مکن‏
  • طبع را هل تا بگرید زار زار ** تو از او بستان و وام جان گزار
  • سالها خربنده بودی بس بود ** ز انکه خربنده ز خر واپس بود 1855
  • ز اخروهن مرادش نفس تست ** کاو به آخر باید و عقلت نخست‏
  • هم مزاج خر شده ست این عقل پست ** فکرش این که چون علف آرم بدست‏
  • آن خر عیسی مزاج دل گرفت ** در مقام عاقلان منزل گرفت‏
  • ز انکه غالب عقل بود و خر ضعیف ** از سوار زفت گردد خر نحیف‏
  • و ز ضعیفی عقل تو ای خر بها ** این خر پژمرده گشته ست اژدها 1860
  • گر ز عیسی گشته‏ای رنجور دل ** هم از او صحت رسد او را مهل‏
  • چونی ای عیسای عیسی دم ز رنج ** که نبود اندر جهان بی‏مار گنج‏
  • چونی ای عیسی ز دیدار جهود ** چونی ای یوسف ز مکار حسود
  • تو شب و روز از پی این قوم غمر ** چون شب و روزی مدد بخشای عمر
  • چونی از صفراییان بی‏هنر ** چه هنر زاید ز صفرا درد سر 1865
  • تو همان کن که کند خورشید شرق ** ما نفاق و حیله و دزدی و زرق‏
  • تو عسل ما سرکه در دنیا و دین ** دفع این صفرا بود سرکنگبین‏
  • سرکه افزودیم ما قوم زحیر ** تو عسل بفزا کرم را وامگیر
  • این سزید از ما چنان آمد ز ما ** ریگ اندر چشم چه فزاید عما
  • آن سزد از تو أیا کحل عزیز ** که بیابد از تو هر ناچیز چیز 1870
  • ز آتش این ظالمانت دل کباب ** از تو جمله اهد قومی بد خطاب‏
  • کان عودی در تو گر آتش زنند ** این جهان از عطر و ریحان آگنند
  • تو نه آن عودی کز آتش کم شود ** تو نه آن روحی که اسیر غم شود
  • عود سوزد کان عود از سوز دور ** باد کی حمله برد بر اصل نور
  • ای ز تو مر آسمانها را صفا ** ای جفای تو نکوتر از وفا 1875
  • ز انکه از عاقل جفایی گر رود ** از وفای جاهلان آن به بود
  • گفت پیغمبر عداوت از خرد ** بهتر از مهری که از جاهل رسد
  • رنجانیدن امیری خفته‏ای را که مار در دهانش رفته بود
  • عاقلی بر اسب می‏آمد سوار ** در دهان خفته‏ای می‏رفت مار
  • آن سوار آن را بدید و می‏شتافت ** تا رماند مار را فرصت نیافت‏
  • چون که از عقلش فراوان بد مدد ** چند دبوسی قوی بر خفته زد 1880
  • برد او را زخم آن دبوس سخت ** زو گریزان تا به زیر یک درخت‏
  • سیب پوسیده بسی بد ریخته ** گفت از این خور ای به درد آویخته‏
  • سیب چندان مر و را در خورد داد ** کز دهانش باز بیرون می‏فتاد
  • بانگ می‏زد کای امیر آخر چرا ** قصد من کردی تو نادیده جفا
  • گر ترا ز اصل است با جانم ستیز ** تیغ زن یک بارگی خونم بریز 1885
  • شوم ساعت که شدم بر تو پدید ** ای خنک آن را که روی تو ندید