English    Türkçe    فارسی   

2
1847-1896

  • رو تو کهگل ساز بهر سقف خان ** سقف گردون را ز کهگل پاک دان‏
  • اه که چون دل دار ما غم سوز شد ** خلوت شب در گذشت و روز شد
  • جز به شب جلوه نباشد ماه را ** جز به درد دل مجو دل خواه را
  • ترک عیسی کرده خر پرورده‏ای ** لاجرم چون خر برون پرده‏ای‏ 1850
  • طالع عیسی است علم و معرفت ** طالع خر نیست ای تو خر صفت‏
  • ناله‏ی خر بشنوی رحم آیدت ** پس ندانی خر خری فرمایدت‏
  • رحم بر عیسی کن و بر خر مکن ** طبع را بر عقل خود سرور مکن‏
  • طبع را هل تا بگرید زار زار ** تو از او بستان و وام جان گزار
  • سالها خربنده بودی بس بود ** ز انکه خربنده ز خر واپس بود 1855
  • ز اخروهن مرادش نفس تست ** کاو به آخر باید و عقلت نخست‏
  • هم مزاج خر شده ست این عقل پست ** فکرش این که چون علف آرم بدست‏
  • آن خر عیسی مزاج دل گرفت ** در مقام عاقلان منزل گرفت‏
  • ز انکه غالب عقل بود و خر ضعیف ** از سوار زفت گردد خر نحیف‏
  • و ز ضعیفی عقل تو ای خر بها ** این خر پژمرده گشته ست اژدها 1860
  • گر ز عیسی گشته‏ای رنجور دل ** هم از او صحت رسد او را مهل‏
  • چونی ای عیسای عیسی دم ز رنج ** که نبود اندر جهان بی‏مار گنج‏
  • چونی ای عیسی ز دیدار جهود ** چونی ای یوسف ز مکار حسود
  • تو شب و روز از پی این قوم غمر ** چون شب و روزی مدد بخشای عمر
  • چونی از صفراییان بی‏هنر ** چه هنر زاید ز صفرا درد سر 1865
  • تو همان کن که کند خورشید شرق ** ما نفاق و حیله و دزدی و زرق‏
  • تو عسل ما سرکه در دنیا و دین ** دفع این صفرا بود سرکنگبین‏
  • سرکه افزودیم ما قوم زحیر ** تو عسل بفزا کرم را وامگیر
  • این سزید از ما چنان آمد ز ما ** ریگ اندر چشم چه فزاید عما
  • آن سزد از تو أیا کحل عزیز ** که بیابد از تو هر ناچیز چیز 1870
  • ز آتش این ظالمانت دل کباب ** از تو جمله اهد قومی بد خطاب‏
  • کان عودی در تو گر آتش زنند ** این جهان از عطر و ریحان آگنند
  • تو نه آن عودی کز آتش کم شود ** تو نه آن روحی که اسیر غم شود
  • عود سوزد کان عود از سوز دور ** باد کی حمله برد بر اصل نور
  • ای ز تو مر آسمانها را صفا ** ای جفای تو نکوتر از وفا 1875
  • ز انکه از عاقل جفایی گر رود ** از وفای جاهلان آن به بود
  • گفت پیغمبر عداوت از خرد ** بهتر از مهری که از جاهل رسد
  • رنجانیدن امیری خفته‏ای را که مار در دهانش رفته بود
  • عاقلی بر اسب می‏آمد سوار ** در دهان خفته‏ای می‏رفت مار
  • آن سوار آن را بدید و می‏شتافت ** تا رماند مار را فرصت نیافت‏
  • چون که از عقلش فراوان بد مدد ** چند دبوسی قوی بر خفته زد 1880
  • برد او را زخم آن دبوس سخت ** زو گریزان تا به زیر یک درخت‏
  • سیب پوسیده بسی بد ریخته ** گفت از این خور ای به درد آویخته‏
  • سیب چندان مر و را در خورد داد ** کز دهانش باز بیرون می‏فتاد
  • بانگ می‏زد کای امیر آخر چرا ** قصد من کردی تو نادیده جفا
  • گر ترا ز اصل است با جانم ستیز ** تیغ زن یک بارگی خونم بریز 1885
  • شوم ساعت که شدم بر تو پدید ** ای خنک آن را که روی تو ندید
  • بی‏جنایت بی‏گنه بی‏بیش و کم ** ملحدان جایز ندارند این ستم‏
  • می‏جهد خون از دهانم با سخن ** ای خدا آخر مکافاتش تو کن‏
  • هر زمان می‏گفت او نفرین نو ** اوش می‏زد کاندر این صحرا بدو
  • زخم دبوس و سوار همچو باد ** می‏دوید و باز در رو می‏فتاد 1890
  • ممتلی و خوابناک و سست بد ** پا و رویش صد هزاران زخم شد
  • تا شبانگه می‏کشید و می‏گشاد ** تا ز صفرا قی شدن بر وی فتاد
  • زو بر آمد خورده‏ها زشت و نکو ** مار با آن خورده بیرون جست از او
  • چون بدید از خود برون آن مار را ** سجده آورد آن نکو کردار را
  • سهم آن مار سیاه زشت زفت ** چون بدید آن دردها از وی برفت‏ 1895
  • گفت خود تو جبرییل رحمتی ** یا خدایی که ولی نعمتی‏