English    Türkçe    فارسی   

2
2060-2109

  • چون نبد بو جهل از اصحاب درد ** دید صد شق قمر باور نکرد 2060
  • دردمندی کش ز بام افتاد طشت ** زو نهان کردیم حق پنهان نگشت‏
  • و انکه او جاهل بد از دردش بعید ** چند بنمودند و او آن را ندید
  • آینه‏ی دل صاف باید تا در او ** واشناسی صورت زشت از نکو
  • ترک گفتن آن مرد ناصح بعد از مبالغه‏ی پند مغرور خرس را
  • آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت ** زیر لب لاحول‏گویان باز رفت‏
  • گفت چون از جد و پندم وز جدال ** در دل او بیش می‏زاید خیال‏ 2065
  • پس ره پند و نصیحت بسته شد ** امر أعرض عنهم پیوسته شد
  • چون دوایت می‏فزاید درد پس ** قصه با طالب بگو بر خوان عبس‏
  • چون که اعمی طالب حق آمده ست ** بهر فقر او را نشاید سینه خست‏
  • تو حریصی بر رشاد مهتران ** تا بیاموزند عام از سروران‏
  • احمدا دیدی که قومی از ملوک ** مستمع گشتند گشتی خوش که بوک‏ 2070
  • این رئیسان یار دین گردند خوش ** بر عرب اینها سرند و بر حبش‏
  • بگذرد این صیت از بصره و تبوک ** ز انکه الناس علی دین الملوک‏
  • زین سبب تو از ضریر مهتدی ** رو بگردانیدی و تنگ آمدی‏
  • که در این فرصت کم افتد این مناخ ** تو ز یارانی و وقت تو فراخ‏
  • مزدحم می‏گردیم در وقت تنگ ** این نصیحت می‏کنم نه از خشم و جنگ‏ 2075
  • احمدا نزد خدا این یک ضریر ** بهتر از صد قیصر است و صد وزیر
  • یاد الناس معادن هین بیار ** معدنی باشد فزون از صد هزار
  • معدن لعل و عقیق مکتنس ** بهتر است از صد هزاران کان مس‏
  • احمدا اینجا ندارد مال سود ** سینه باید پر ز عشق و درد و دود
  • اعمی روشن دل آمد در مبند ** پند او را ده که حق اوست پند 2080
  • گر دو سه ابله ترا منکر شدند ** تلخ کی گردی چو هستی کان قند
  • گر دو سه ابله ترا تهمت نهند ** حق برای تو گواهی می‏دهد
  • گفت از اقرار عالم فارغم ** آن که حق باشد گواه او را چه غم‏
  • گر خفاشی را ز خورشیدی خوری است ** آن دلیل آمد که آن خورشید نیست‏
  • نفرت خفاشکان باشد دلیل ** که منم خورشید تابان جلیل‏ 2085
  • گر گلابی را جعل راغب شود ** آن دلیل ناگلابی می‏کند
  • گر شود قلبی خریدار محک ** در محکی‏اش در آید نقص و شک‏
  • دزد شب خواهد نه روز این را بدان ** شب نی‏ام روزم که تابم در جهان‏
  • فارقم فاروقم و غلبیروار ** تا که کاه از من نمی‏یابد گذار
  • آرد را پیدا کنم من از سبوس ** تا نمایم کاین نقوش است آن نفوس‏ 2090
  • من چو میزان خدایم در جهان ** وانمایم هر سبک را از گران‏
  • گاو را داند خدا گوساله‏ای ** خر خریداری و در خور کاله‏ای‏
  • من نه گاوم تا که گوساله‏م خرد ** من نه خارم کاشتری از من چرد
  • او گمان دارد که با من جور کرد ** بلکه از آیینه‏ی من روفت گرد
  • تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس‏
  • گفت جالینوس با اصحاب خود ** مر مرا تا آن فلان دارو دهد 2095
  • پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون ** این دوا خواهند از بهر جنون‏
  • دور از عقل تو این دیگر مگو ** گفت در من کرد یک دیوانه رو
  • ساعتی در روی من خوش بنگرید ** چشمکم زد آستین من درید
  • گر نه جنسیت بدی در من از او ** کی رخ آوردی به من آن زشت رو
  • گر ندیدی جنس خود کی آمدی ** کی به غیر جنس خود را بر زدی‏ 2100
  • چون دو کس بر هم زند بی‏هیچ شک ** در میانشان هست قدر مشترک‏
  • کی پرد مرغی مگر با جنس خود ** صحبت ناجنس گور است و لحد
  • سبب پریدن و چریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود
  • آن حکیمی گفت دیدم هم تکی ** در بیابان زاغ را با لکلکی‏
  • در عجب ماندم بجستم حالشان ** تا چه قدر مشترک یابم نشان‏
  • چون شدم نزدیک، من حیران و دنگ ** خود بدیدم هر دوان بودند لنگ‏ 2105
  • خاصه شهبازی که او عرشی بود ** با یکی جغدی که او فرشی بود
  • آن یکی خورشید علیین بود ** وین دگر خفاش کز سجین بود
  • آن یکی نوری ز هر عیبی بری ** وین یکی کوری گدای هر دری‏
  • آن یکی ماهی که بر پروین زند ** وین یکی کرمی که در سرگین زید