English    Türkçe    فارسی   

2
2158-2207

  • گفت سبحانا تو پاکی از زیان ** این چه رمز است این بکن یا رب بیان‏
  • باز فرمودش که در رنجوریم ** چون نپرسیدی تو از روی کرم‏
  • گفت یا رب نیست نقصانی تو را ** عقل گم شد این سخن را بر گشا 2160
  • گفت آری بنده خاص گزین ** گشت رنجور او منم نیکو ببین‏
  • هست معذوریش معذوری من ** هست رنجوریش رنجوری من‏
  • هر که خواهد همنشینی خدا ** تا نشیند در حضور اولیا
  • از حضور اولیا گر بسکلی ** تو هلاکی ز آن که جزوی بی‏کلی‏
  • هر که را دیو از کریمان وابرد ** بی‏کسش یابد سرش را او خورد 2165
  • یک بدست از جمع رفتن یک زمان ** مکر دیو است بشنو و نیکو بدان‏
  • تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر
  • باغبانی چون نظر در باغ کرد ** دید چون دزدان به باغ خود سه مرد
  • یک فقیه و یک شریف و صوفیی ** هر یکی شوخی بدی لایوفیی‏
  • گفت با اینها مرا صد حجت است ** لیک جمع‏اند و جماعت قوت است‏
  • بر نیایم یک تنه با سه نفر ** پس ببرمشان نخست از همدگر 2170
  • هر یکی را من به سویی افکنم ** چون که تنها شد سبیلش بر کنم‏
  • حیله کرد و کرد صوفی را به راه ** تا کند یارانش را با او تباه‏
  • گفت صوفی را برو سوی وثاق ** یک گلیم آور برای این رفاق‏
  • رفت صوفی گفت خلوت با دو یار ** تو فقیهی وین شریف نامدار
  • ما به فتوی تو نانی می‏خوریم ** ما به پر دانش تو می‏پریم‏ 2175
  • وین دگر شه زاده و سلطان ماست ** سید است از خاندان مصطفاست‏
  • کیست آن صوفی شکم خوار خسیس ** تا بود با چون شما شاهان جلیس‏
  • چون بیاید مر و را پنبه کنید ** هفته‏ای بر باغ و راغ من زنید
  • باغ چه بود جان من آن شماست ** ای شما بوده مرا چون چشم راست‏
  • وسوسه کرد و مر ایشان را فریفت ** آه کز یاران نمی‏باید شکیفت‏ 2180
  • چون به ره کردند صوفی را و رفت ** خصم شد اندر پیش با چوب زفت‏
  • گفت ای سگ صوفیی باشد که تیز ** اندر آیی باغ ما تو از ستیز
  • این جنیدت ره نمود و بایزید ** از کدامین شیخ و پیرت این رسید
  • کوفت صوفی را چو تنها یافتش ** نیم کشتش کرد و سر بشکافتش‏
  • گفت صوفی آن من بگذشت لیک ** ای رفیقان پاس خود دارید نیک‏ 2185
  • مر مرا اغیار دانستید هان ** نیستم اغیارتر زین قلتبان‏
  • این چه من خوردم شما را خوردنی است ** وین چنین شربت جزای هر دنی است‏
  • این جهان کوه است و گفت‏وگوی تو ** از صدا هم باز آید سوی تو
  • چون ز صوفی گشت فارغ باغبان ** یک بهانه کرد ز آن پس جنس آن‏
  • کای شریف من برو سوی وثاق ** که ز بهر چاشت پختم من رقاق‏ 2190
  • بر در خانه بگو قیماز را ** تا بیارد آن رقاق و قاز را
  • چون به ره کردش بگفت ای تیز بین ** تو فقیهی ظاهر است این و یقین‏
  • او شریفی می‏کند دعوی سرد ** مادر او را که داند تا که کرد
  • بر زن و بر فعل زن دل می‏نهید ** عقل ناقص و آن گهانی اعتماد
  • خویشتن را بر علی و بر نبی ** بسته است اندر زمانه بس غبی‏ 2195
  • هر که باشد از زنا و زانیان ** این برد ظن در حق ربانیان‏
  • هر که بر گردد سرش از چرخها ** همچو خود گردنده بیند خانه را
  • آن چه گفت آن باغبان بو الفضول ** حال او بد، دور از اولاد رسول‏
  • گر نبودی او نتیجه مرتدان ** کی چنین گفتی برای خاندان‏
  • خواند افسونها شنید آن را فقیه ** در پیش رفت آن ستمکار سفیه‏ 2200
  • گفت ای خر اندر این باغت که خواند ** دزدی از پیغمبرت میراث ماند
  • شیر را بچه همی‏ماند بدو ** تو به پیغمبر به چه مانی بگو
  • با شریف آن کرد مرد ملتجی ** که کند با آل یاسین خارجی‏
  • تا چه کین دارند دایم دیو و غول ** چون یزید و شمر با آل رسول‏
  • شد شریف از زخم آن ظالم خراب ** با فقیه او گفت ما جستیم از آب‏ 2205
  • پای دار اکنون که ماندی فرد و کم ** چون دهل شو زخم می‏خور بر شکم‏
  • گر شریف و لایق و هم دم نی‏ام ** از چنین ظالم تو را من کم نی‏ام‏