English    Türkçe    فارسی   

2
2220-2269

  • گرد می‏گشتی که اندر شهر کیست ** کاو بر ارکان بصیرت متکی‏است‏ 2220
  • گفت حق اندر سفر هر جا روی ** باید اول طالب مردی شوی‏
  • قصد گنجی کن که این سود و زیان ** در تبع آید تو آن را فرع دان‏
  • هر که کارد قصد گندم باشدش ** کاه خود اندر تبع می‏آیدش‏
  • که بکاری بر نیاید گندمی ** مردمی جو مردمی جو مردمی‏
  • قصد کعبه کن چو وقت حج بود ** چون که رفتی مکه هم دیده شود 2225
  • قصد در معراج دید دوست بود ** در تبع عرش و ملایک هم نمود
  • حکایت‏
  • خانه‏ی نو ساخت روزی نو مرید ** پیر آمد خانه‏ی او را بدید
  • گفت شیخ آن نو مرید خویش را ** امتحان کرد آن نکو اندیش را
  • روزن از بهر چه کردی ای رفیق ** گفت تا نور اندر آید زین طریق‏
  • گفت آن فرع است این باید نیاز ** تا از این ره بشنوی بانگ نماز 2230
  • بایزید اندر سفر جستی بسی ** تا بیابد خضر وقت خود کسی‏
  • دید پیری با قدی همچون هلال ** دید در وی فر و گفتار رجال‏
  • دیده نابینا و دل چون آفتاب ** همچو پیلی دیده هندستان به خواب‏
  • چشم بسته خفته بیند صد طرب ** چون گشاید آن نبیند ای عجب‏
  • بس عجب در خواب روشن می‏شود ** دل درون خواب روزن می‏شود 2235
  • آن که بیدار است و بیند خواب خوش ** عارف است او خاک او در دیده کش‏
  • پیش او بنشست و می‏پرسید حال ** یافتش درویش و هم صاحب عیال‏
  • گفت عزم تو کجا ای بایزید ** رخت غربت را کجا خواهی کشید
  • گفت قصد کعبه دارم از پگه ** گفت هین با خود چه داری زاد ره‏
  • گفت دارم از درم نقره دویست ** نک ببسته سخت در گوشه‏ی ردی است‏ 2240
  • گفت طوفی کن به گردم هفت بار ** وین نکوتر از طواف حج شمار
  • و آن درمها پیش من نه‏ای جواد ** دان که حج کردی و حاصل شد مراد
  • عمره کردی عمر باقی یافتی ** صاف گشتی بر صفا بشتافتی‏
  • حق آن حقی که جانت دیده است ** که مرا بر بیت خود بگزیده است‏
  • کعبه هر چندی که خانه‏ی بر اوست ** خلقت من نیز خانه‏ی سر اوست‏ 2245
  • تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت ** و اندر این خانه بجز آن حی نرفت‏
  • چون مرا دیدی خدا را دیده‏ای ** گرد کعبه‏ی صدق بر گردیده‏ای‏
  • خدمت من طاعت و حمد خداست ** تا نپنداری که حق از من جداست‏
  • چشم نیکو باز کن در من نگر ** تا ببینی نور حق اندر بشر
  • بایزید آن نکته‏ها را هوش داشت ** همچو زرین حلقه‏اش در گوش داشت‏ 2250
  • آمد از وی بایزید اندر مزید ** منتهی در منتها آخر رسید
  • دانستن پیغامبر صلی الله علیه و آله که سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
  • چون پیمبر دید آن بیمار را ** خوش نوازش کرد یار غار را
  • زنده شد او چون پیمبر را بدید ** گوییا آن دم مر او را آفرید
  • گفت بیماری مرا این بخت داد ** کامد این سلطان بر من بامداد
  • تا مرا صحت رسید و عاقبت ** از قدوم این شه بی‏حاشیت‏ 2255
  • ای خجسته رنج و بیماری و تب ** ای مبارک درد و بیداری شب‏
  • نک مرا در پیری از لطف و کرم ** حق چنین رنجوریی داد و سقم‏
  • درد پشتم داد هم تا من ز خواب ** بر جهم هر نیم شب لا بد شتاب‏
  • تا نخسبم جمله شب چون گاومیش ** دردها بخشید حق از لطف خویش‏
  • زین شکست آن رحم شاهان جوش کرد ** دوزخ از تهدید من خاموش کرد 2260
  • رنج گنج آمد که رحمتها در اوست ** مغز تازه شد چو بخراشید پوست‏
  • ای برادر موضع تاریک و سرد ** صبر کردن بر غم و سستی و درد
  • چشمه‏ی حیوان و جام مستی است ** کان بلندیها همه در پستی است‏
  • آن بهاران مضمر است اندر خزان ** در بهار است آن خزان مگریز از آن‏
  • همره غم باش و با وحشت بساز ** می‏طلب در مرگ خود عمر دراز 2265
  • آن چه گوید نفس تو کاینجا بد است ** مشنوش چون کار او ضد آمده ست‏
  • تو خلافش کن که از پیغمبران ** این چنین آمد وصیت در جهان‏
  • مشورت در کارها واجب شود ** تا پشیمانی در آخر کم بود
  • گفت امت مشورت با کی کنیم ** انبیا گفتند با عقل امیم‏