English    Türkçe    فارسی   

2
2241-2290

  • گفت طوفی کن به گردم هفت بار ** وین نکوتر از طواف حج شمار
  • و آن درمها پیش من نه‏ای جواد ** دان که حج کردی و حاصل شد مراد
  • عمره کردی عمر باقی یافتی ** صاف گشتی بر صفا بشتافتی‏
  • حق آن حقی که جانت دیده است ** که مرا بر بیت خود بگزیده است‏
  • کعبه هر چندی که خانه‏ی بر اوست ** خلقت من نیز خانه‏ی سر اوست‏ 2245
  • تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت ** و اندر این خانه بجز آن حی نرفت‏
  • چون مرا دیدی خدا را دیده‏ای ** گرد کعبه‏ی صدق بر گردیده‏ای‏
  • خدمت من طاعت و حمد خداست ** تا نپنداری که حق از من جداست‏
  • چشم نیکو باز کن در من نگر ** تا ببینی نور حق اندر بشر
  • بایزید آن نکته‏ها را هوش داشت ** همچو زرین حلقه‏اش در گوش داشت‏ 2250
  • آمد از وی بایزید اندر مزید ** منتهی در منتها آخر رسید
  • دانستن پیغامبر صلی الله علیه و آله که سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
  • چون پیمبر دید آن بیمار را ** خوش نوازش کرد یار غار را
  • زنده شد او چون پیمبر را بدید ** گوییا آن دم مر او را آفرید
  • گفت بیماری مرا این بخت داد ** کامد این سلطان بر من بامداد
  • تا مرا صحت رسید و عاقبت ** از قدوم این شه بی‏حاشیت‏ 2255
  • ای خجسته رنج و بیماری و تب ** ای مبارک درد و بیداری شب‏
  • نک مرا در پیری از لطف و کرم ** حق چنین رنجوریی داد و سقم‏
  • درد پشتم داد هم تا من ز خواب ** بر جهم هر نیم شب لا بد شتاب‏
  • تا نخسبم جمله شب چون گاومیش ** دردها بخشید حق از لطف خویش‏
  • زین شکست آن رحم شاهان جوش کرد ** دوزخ از تهدید من خاموش کرد 2260
  • رنج گنج آمد که رحمتها در اوست ** مغز تازه شد چو بخراشید پوست‏
  • ای برادر موضع تاریک و سرد ** صبر کردن بر غم و سستی و درد
  • چشمه‏ی حیوان و جام مستی است ** کان بلندیها همه در پستی است‏
  • آن بهاران مضمر است اندر خزان ** در بهار است آن خزان مگریز از آن‏
  • همره غم باش و با وحشت بساز ** می‏طلب در مرگ خود عمر دراز 2265
  • آن چه گوید نفس تو کاینجا بد است ** مشنوش چون کار او ضد آمده ست‏
  • تو خلافش کن که از پیغمبران ** این چنین آمد وصیت در جهان‏
  • مشورت در کارها واجب شود ** تا پشیمانی در آخر کم بود
  • گفت امت مشورت با کی کنیم ** انبیا گفتند با عقل امیم‏
  • گفت گر کودک در آید یا زنی ** کاو ندارد عقل و رای روشنی‏ 2270
  • گفت با او مشورت کن و انچه گفت ** تو خلاف آن کن و در راه افت‏
  • نفس خود را زن شناس از زن بتر ** ز انکه زن جزوی است نفست کل شر
  • مشورت با نفس خود گر می‏کنی ** هر چه گوید کن خلاف آن دنی‏
  • گر نماز و روزه می‏فرمایدت ** نفس مکار است مکری زایدت‏
  • مشورت با نفس خویش اندر فعال ** هر چه گوید عکس آن باشد کمال‏ 2275
  • بر نیایی با وی و استیز او ** رو بر یاری بگیر آمیز او
  • عقل قوت گیرد از عقل دگر ** نی شکر کامل شود از نیشکر
  • من ز مکر نفس دیدم چیزها ** کاو برد از سحر خود تمییزها
  • وعده‏ها بدهد ترا تازه به دست ** که هزاران بار آنها را شکست‏
  • عمر اگر صد سال خود مهلت دهد ** اوت هر روزی بهانه‏ی نو نهد 2280
  • گرم گوید وعده‏های سرد را ** جادویی مردی ببندد مرد را
  • ای ضیاء الحق حسام الدین بیا ** که نروید بی‏تو از شوره گیا
  • از فلک آویخته شد پرده‏ای ** از پی نفرین دل آزرده‏ای‏
  • این قضا را هم قضا داند علاج ** عقل خلقان در قضا گیج است گیج‏
  • اژدها گشته ست آن مار سیاه ** آن که کرمی بود افتاده به راه‏ 2285
  • اژدها و مار اندر دست تو ** شد عصا ای جان موسی مست تو
  • حکم خذها لا تخف دادت خدا ** تا به دستت اژدها گردد عصا
  • هین ید بیضا نما ای پادشاه ** صبح نو بگشا ز شبهای سیاه‏
  • دوزخی افروخت در وی دم فسون ** ای دم تو از دم دریا فزون‏
  • بحر مکار است بنموده کفی ** دوزخ است از مکر بنموده تفی‏ 2290