English    Türkçe    فارسی   

2
2409-2458

  • شیخ راند اندر میان کودکان ** بانگ زد بار دگر او را جوان‏
  • که بیا آخر بگو تفسیر این ** این زنان سه نوع گفتی بر گزین‏ 2410
  • راند سوی او و گفتش بکر خاص ** کل ترا باشد ز غم یابی خلاص‏
  • و انکه نیمی آن تو بیوه بود ** و انکه هیچست آن عیال با ولد
  • چون ز شوی اولش کودک بود ** مهر و کل خاطرش آن سو رود
  • دور شو تا اسب نندازد لگد ** سم اسب توسنم بر تو رسد
  • های و هویی کرد شیخ و باز راند ** کودکان را باز سوی خویش خواند 2415
  • باز بانگش کرد آن سایل بیا ** یک سؤالم ماند ای شاه کیا
  • باز راند این سو بگو زودتر چه بود ** که ز میدان آن بچه گویم ربود
  • گفت ای شه با چنین عقل و ادب ** این چه شیداست این چه فعل است ای عجب‏
  • تو ورای عقل کلی در بیان ** آفتابی در جنون چونی نهان‏
  • گفت این اوباش رایی می‏زنند ** تا در این شهر خودم قاضی کنند 2420
  • دفع می‏گفتم مرا گفتند نی ** نیست چون تو عالمی صاحب فنی‏
  • با وجود تو حرام است و خبیث ** که کم از تو در قضا گوید حدیث‏
  • در شریعت نیست دستوری که ما ** کمتر از تو شه کنیم و پیشوا
  • زین ضرورت گیج و دیوانه شدم ** لیک در باطن همانم که بدم‏
  • عقل من گنج است و من ویرانه‏ام ** گنج اگر پیدا کنم دیوانه‏ام‏ 2425
  • اوست دیوانه که دیوانه نشد ** این عسس را دید و در خانه نشد
  • دانش من جوهر آمد نه عرض ** این بهایی نیست بهر هر غرض‏
  • کان قندم نیستان شکرم ** هم ز من می‏روید و من می‏خورم‏
  • علم تقلیدی و تعلیمی است آن ** کز نفورش مستمع دارد فغان‏
  • چون پی دانه نه بهر روشنی است ** همچو طالب علم دنیای دنی است‏ 2430
  • طالب علم است بهر عام و خاص ** نی که تا یابد از این عالم خلاص‏
  • همچو موشی هر طرف سوراخ کرد ** چون که نورش راند از در گشت سرد
  • چون که سوی دشت و نورش ره نبود ** هم در آن ظلمات جهدی می‏نمود
  • گر خدایش پر دهد پر خرد ** برهد از موشی و چون مرغان پرد
  • ور نجوید پر بماند زیر خاک ** ناامید از رفتن راه سماک‏ 2435
  • علم گفتاری که آن بی‏جان بود ** عاشق روی خریداران بود
  • گر چه باشد وقت بحث علم زفت ** چون خریدارش نباشد مرد و رفت‏
  • مشتری من خدای است او مرا ** می‏کشد بالا که الله اشتری‏
  • خونبهای من جمال ذو الجلال ** خونبهای خود خورم کسب حلال‏
  • این خریداران مفلس را بهل ** چه خریداری کند یک مشت گل‏ 2440
  • گل مخور گل را مخر گل را مجو ** ز انکه گل خوار است دایم زرد رو
  • دل بخور تا دایما باشی جوان ** از تجلی چهره‏ات چون ارغوان‏
  • یا رب این بخشش نه حد کار ماست ** لطف تو لطف خفی را خود سزاست‏
  • دست گیر از دست ما ما را بخر ** پرده را بردار و پرده‏ی ما مدر
  • باز خر ما را از این نفس پلید ** کاردش تا استخوان ما رسید 2445
  • از چو ما بی‏چارگان این بند سخت ** کی گشاید ای شه بی‏تاج و تخت‏
  • این چنین قفل گران را ای ودود ** کی تواند جز که فضل تو گشود
  • ما ز خود سوی که گردانیم سر ** چون تویی از ما به ما نزدیکتر
  • این دعا هم بخشش و تعلیم تست ** گر نه در گلخن گلستان از چه رست‏
  • در میان خون و روده فهم و عقل ** جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل‏ 2450
  • از دو پاره‏ی پیه این نور روان ** موج نورش می‏زند بر آسمان‏
  • گوشت پاره که زبان آمد از او ** می‏رود سیلاب حکمت همچو جو
  • سوی سوراخی که نامش گوشهاست ** تا بباغ جان که میوه‏اش هوشهاست‏
  • شاه راه باغ جانها شرع اوست ** باغ و بستانهای عالم فرع اوست‏
  • اصل و سرچشمه‏ی خوشی آن است آن ** زود تجری تحتها الأنهار خوان‏ 2455
  • تتمه‌ای نصیحت رسول صلی الله علیه و آله بیمار را
  • گفت پیغمبر مر آن بیمار را ** چون عیادت کرد یار زار را
  • که مگر نوعی دعایی کرده‏ای ** از جهالت زهربایی خورده‏ای‏
  • یاد آور چه دعا می‏گفته‏ای ** چون ز مکر نفس می‏آشفته‏ای‏