English    Türkçe    فارسی   

2
2561-2610

  • آتش شهوت که شعله می‏زدی ** سبزه‏ی تقوی شد و نور هدی‏
  • آتش خشم از شما هم حلم شد ** ظلمت جهل از شما هم علم شد
  • آتش حرص از شما ایثار شد ** و آن حسد چون خار بد گلزار شد
  • چون شما این جمله آتشهای خویش ** بهر حق کشتید جمله پیش پیش‏
  • نفس ناری را چو باغی ساختید ** اندر او تخم وفا انداختید 2565
  • بلبلان ذکر و تسبیح اندر او ** خوش سرایان در چمن بر طرف جو
  • داعی حق را اجابت کرده‏اید ** در جحیم نفس آب آورده‏اید
  • دوزخ ما نیز در حق شما ** سبزه گشت و گلشن و برگ و نوا
  • چیست احسان را مکافات ای پسر ** لطف و احسان و ثواب معتبر
  • نی شما گفتید ما قربانی‏ایم ** پیش اوصاف بقا ما فانی‏ایم‏ 2570
  • ما اگر قلاش و گر دیوانه‏ایم ** مست آن ساقی و آن پیمانه‏ایم‏
  • بر خط و فرمان او سر می‏نهیم ** جان شیرین را گروگان می‏دهیم‏
  • تا خیال دوست در اسرار ماست ** چاکری و جان سپاری کار ماست‏
  • هر کجا شمع بلا افروختند ** صد هزاران جان عاشق سوختند
  • عاشقانی کز درون خانه‏اند ** شمع روی یار را پروانه‏اند 2575
  • ای دل آن جا رو که با تو روشن‏اند ** وز بلاها مر ترا چون جوشن‏اند
  • ز آن میان جان ترا جا می‏کنند ** تا ترا پر باده چون جامی کنند
  • در میان جان ایشان خانه گیر ** در فلک خانه کن ای بدر منیر
  • چون عطارد دفتر دل واکنند ** تا که بر تو سرها پیدا کنند
  • پیش خویشان باش چون آواره‏ای ** بر مه کامل زن ار مه پاره‏ای‏ 2580
  • جزو را از کل خود پرهیز چیست ** با مخالف این همه آمیز چیست‏
  • جنس را بین نوع گشته در روش ** غیبها بین گشته عین از پرتوش‏
  • تا چون زن عشوه خری ای بی‏خرد ** از دروغ و عشوه کی یابی مدد
  • چاپلوس و لفظ شیرین و فریب ** می‏ستانی می‏نهی چون زر به جیب‏
  • مر ترا دشنام و سیلی شهان ** بهتر آید از ثنای گمرهان‏ 2585
  • صفع شاهان خور مخور شهد خسان ** تا کسی گردی ز اقبال کسان‏
  • ز آنک از ایشان خلعت و دولت رسد ** در پناه روح جان گردد جسد
  • هر کجا بینی برهنه و بی‏نوا ** دان که او بگریخته ست از اوستا
  • تا چنان گردد که می‏خواهد دلش ** آن دل کور بد بی‏حاصلش‏
  • گر چنان گشتی که استا خواستی ** خویش را و خویش را آراستی‏ 2590
  • هر که از استا گریزد در جهان ** او ز دولت می‏گریزد این بدان‏
  • پیشه‏ای آموختی در کسب تن ** چنگ اندر پیشه‏ی دینی بزن‏
  • در جهان پوشیده گشتی و غنی ** چون برون آیی از اینجا چون کنی‏
  • پیشه‏ای آموز کاندر آخرت ** اندر آید دخل کسب مغفرت‏
  • آن جهان شهری است پر بازار و کسب ** تا نپنداری که کسب اینجاست حسب‏ 2595
  • حق تعالی گفت کاین کسب جهان ** پیش آن کسب است لعب کودکان‏
  • همچو آن طفلی که بر طفلی تند ** شکل صحبت کن مساسی می‏کند
  • کودکان سازند در بازی دکان ** سود نبود جز که تعبیر زبان‏
  • شب شود در خانه آید گرسنه ** کودکان رفته بمانده یک تنه‏
  • این جهان بازی‏گه است و مرگ شب ** باز گردی کیسه خالی پر تعب‏ 2600
  • کسب دین عشق است و جذب اندرون ** قابلیت نور حق دان ای حرون‏
  • کسب فانی خواهدت این نفس خس ** چند کسب خس کنی بگذار بس‏
  • نفس خس گر جویدت کسب شریف ** حیله و مکری بود آن را ردیف‏
  • بیدار کردن ابلیس معاویه را که خیز وقت نماز است‏
  • در خبر آمد که آن معاویه ** خفته بد در قصر در یک زاویه‏
  • قصر را از اندرون در بسته بود ** کز زیارتهای مردم خسته بود 2605
  • ناگهان مردی و را بیدار کرد ** چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد
  • گفت اندر قصر کس را ره نبود ** کیست کاین گستاخی و جرات نمود
  • گرد برگشت و طلب کرد آن زمان ** تا بیابد ز آن نهان گشته نشان‏
  • از پس در مدبری را دید کاو ** در در و پرده نهان می‏کرد رو
  • گفت هی تو کیستی نام تو چیست ** گفت نامم فاش ابلیس شقی است‏ 2610