English    Türkçe    فارسی   

2
2587-2636

  • ز آنک از ایشان خلعت و دولت رسد ** در پناه روح جان گردد جسد
  • هر کجا بینی برهنه و بی‏نوا ** دان که او بگریخته ست از اوستا
  • تا چنان گردد که می‏خواهد دلش ** آن دل کور بد بی‏حاصلش‏
  • گر چنان گشتی که استا خواستی ** خویش را و خویش را آراستی‏ 2590
  • هر که از استا گریزد در جهان ** او ز دولت می‏گریزد این بدان‏
  • پیشه‏ای آموختی در کسب تن ** چنگ اندر پیشه‏ی دینی بزن‏
  • در جهان پوشیده گشتی و غنی ** چون برون آیی از اینجا چون کنی‏
  • پیشه‏ای آموز کاندر آخرت ** اندر آید دخل کسب مغفرت‏
  • آن جهان شهری است پر بازار و کسب ** تا نپنداری که کسب اینجاست حسب‏ 2595
  • حق تعالی گفت کاین کسب جهان ** پیش آن کسب است لعب کودکان‏
  • همچو آن طفلی که بر طفلی تند ** شکل صحبت کن مساسی می‏کند
  • کودکان سازند در بازی دکان ** سود نبود جز که تعبیر زبان‏
  • شب شود در خانه آید گرسنه ** کودکان رفته بمانده یک تنه‏
  • این جهان بازی‏گه است و مرگ شب ** باز گردی کیسه خالی پر تعب‏ 2600
  • کسب دین عشق است و جذب اندرون ** قابلیت نور حق دان ای حرون‏
  • کسب فانی خواهدت این نفس خس ** چند کسب خس کنی بگذار بس‏
  • نفس خس گر جویدت کسب شریف ** حیله و مکری بود آن را ردیف‏
  • بیدار کردن ابلیس معاویه را که خیز وقت نماز است‏
  • در خبر آمد که آن معاویه ** خفته بد در قصر در یک زاویه‏
  • قصر را از اندرون در بسته بود ** کز زیارتهای مردم خسته بود 2605
  • ناگهان مردی و را بیدار کرد ** چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد
  • گفت اندر قصر کس را ره نبود ** کیست کاین گستاخی و جرات نمود
  • گرد برگشت و طلب کرد آن زمان ** تا بیابد ز آن نهان گشته نشان‏
  • از پس در مدبری را دید کاو ** در در و پرده نهان می‏کرد رو
  • گفت هی تو کیستی نام تو چیست ** گفت نامم فاش ابلیس شقی است‏ 2610
  • گفت بیدارم چرا کردی به جد ** راست گو با من مگو بر عکس و ضد
  • از خر افکندن ابلیس معاویه را و رو پوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را
  • گفت هنگام نماز آخر رسید ** سوی مسجد زود می‏باید دوید
  • عجلوا الطاعات قبل الفوت گفت ** مصطفی چون در معنی می‏بسفت‏
  • گفت نی نی این غرض نبود ترا ** که به خیری رهنما باشی مرا
  • دزد آید از نهان در مسکنم ** گویدم که پاسبانی می‏کنم‏ 2615
  • من کجا باور کنم آن دزد را ** دزد کی داند ثواب و مزد را
  • باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
  • گفت ما اول فرشته بوده‏ایم ** راه طاعت را به جان پیموده‏ایم‏
  • سالکان راه را محرم بدیم ** ساکنان عرش را هم دم بدیم‏
  • پیشه‏ی اول کجا از دل رود ** مهر اول کی ز دل بیرون شود
  • در سفر گر روم بینی یا ختن ** از دل تو کی رود حب الوطن‏ 2620
  • ما هم از مستان این می بوده‏ایم ** عاشقان درگه وی بوده‏ایم‏
  • ناف ما بر مهر او ببریده‏اند ** عشق او در جان ما کاریده‏اند
  • روز نیکو دیده‏ایم از روزگار ** آب رحمت خورده‏ایم اندر بهار
  • نه که ما را دست فضلش کاشته ست ** از عدم ما را نه او برداشته ست‏
  • ای بسا کز وی نوازش دیده‏ایم ** در گلستان رضا گردیده‏ایم‏ 2625
  • بر سر ما دست رحمت می‏نهاد ** چشمه‏های لطف از ما می‏گشاد
  • وقت طفلی‏ام که بودم شیر جو ** گاهوارم را که جنبانید او
  • از که خوردم شیر غیر شیر او ** کی مرا پرورد جز تدبیر او
  • خوی کان با شیر رفت اندر وجود ** کی توان آن را ز مردم واگشود
  • گر عتابی کرد دریای کرم ** بسته کی گردند درهای کرم‏ 2630
  • اصل نقدش داد و لطف و بخشش است ** قهر بر وی چون غباری از غش است‏
  • از برای لطف عالم را بساخت ** ذره‏ها را آفتاب او نواخت‏
  • فرقت از قهرش اگر آبستن است ** بهر قدر وصل او دانستن است‏
  • تا دهد جان را فراقش گوشمال ** جان بداند قدر ایام وصال‏
  • گفت پیغمبر که حق فرموده است ** قصد من از خلق احسان بوده است‏ 2635
  • آفریدم تا ز من سودی کنند ** تا ز شهدم دست‏آلودی کنند