English    Türkçe    فارسی   

2
2804-2853

  • نک نشان پای دزد قلتبان ** در پی او رو بدین نقش و نشان‏
  • گفت ای ابله چه می‏گویی مرا ** من گرفته بودم آخر مر و را 2805
  • دزد را از بانگ تو بگذاشتم ** من تو خر را آدمی پنداشتم‏
  • این چه ژاژست و چه هرزه ای فلان ** من حقیقت یافتم چه بود نشان‏
  • گفت من از حق نشانت می‏دهم ** این نشان است از حقیقت آگهم‏
  • گفت طراری تو یا خود ابلهی ** بلکه تو دزدی و زین حال آگهی‏
  • خصم خود را می‏کشیدم من کشان ** تو رهانیدی و را کاینک نشان‏ 2810
  • تو جهت گو من برونم از جهات ** در وصال آیات کو یا بینات‏
  • صنع بیند مرد محجوب از صفات ** در صفات آن است کاو گم کرد ذات‏
  • واصلان چون غرق ذاتند ای پسر ** کی کنند اندر صفات او نظر
  • چون که اندر قعر جو باشد سرت ** کی به رنگ آب افتد منظرت‏
  • ور به رنگ آب باز آیی ز قعر ** پس پلاسی بستدی دادی تو شعر 2815
  • طاعت عامه گناه خاصگان ** وصلت عامه حجاب خاص دان‏
  • مر وزیری را کند شه محتسب ** شه عدوی او بود نبود محب‏
  • هم گناهی کرده باشد آن وزیر ** بی‏سبب نبود تغیر ناگزیر
  • آن که ز اول محتسب بد خود و را ** بخت و روزی آن بده ست از ابتدا
  • لیک آن کاول وزیر شه بده ست ** محتسب کردن سبب فعل بد است‏ 2820
  • چون ترا شه ز آستانه پیش خواند ** باز سوی آستانه باز راند
  • تو یقین می‏دان که جرمی کرده‏ای ** جبر را از جهل پیش آورده‏ای‏
  • که مرا روزی و قسمت این بده ست ** پس چرا دی بودت آن دولت به دست‏
  • قسمت خود خود بریدی تو ز جهل ** قسمت خود را فزاید مرد اهل‏
  • قصه‏ی منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان‏
  • یک مثال دیگر اندر کژروی ** شاید ار از نقل قرآن بشنوی‏ 2825
  • این چنین کژ بازیی در جفت و طاق ** با نبی می‏باختند اهل نفاق‏
  • کز برای عز دین احمدی ** مسجدی سازیم و بود آن مرتدی‏
  • این چنین کژ بازیی می‏باختند ** مسجدی جز مسجد او ساختند
  • فرش و سقف و قبه‏اش آراسته ** لیک تفریق جماعت خواسته‏
  • نزد پیغمبر به لابه آمدند ** همچو اشتر پیش او زانو زدند 2830
  • کای رسول حق برای محسنی ** سوی آن مسجد قدم رنجه کنی‏
  • تا مبارک گردد از اقدام تو ** تا قیامت تازه باد ایام تو
  • مسجد روز گل است و روز ابر ** مسجد روز ضرورت وقت فقر
  • تا غریبی یابد آن جا خیر و جا ** تا فراوان گردد این خدمت‏سرا
  • تا شعار دین شود بسیار و پر ** ز انکه با یاران شود خوش کار مر 2835
  • ساعتی آن جایگه تشریف ده ** تزکیه‏ی ما کن ز ما تعریف ده‏
  • مسجد و اصحاب مسجد را نواز ** تو مهی ما شب دمی با ما بساز
  • تا شود شب از جمالت همچو روز ** ای جمالت آفتاب جان فروز
  • ای دریغا کان سخن از دل بدی ** تا مراد آن نفر حاصل شدی‏
  • لطف کاید بی‏دل و جان در زبان ** همچو سبزه‏ی تون بود ای دوستان‏ 2840
  • هم ز دورش بنگر و اندر گذر ** خوردن و بو را نشاید ای پسر
  • سوی لطف بی‏وفایان هین مرو ** کان پل ویران بود نیکو شنو
  • گر قدم را جاهلی بر وی زند ** بشکند پل و آن قدم را بشکند
  • هر کجا لشکر شکسته می‏شود ** او دو سه سست مخنث می‏بود
  • در صف آید با سلاح او مردوار ** دل بر او بنهند کاینک یار غار 2845
  • رو بگرداند چو بیند زخمها ** رفتن او بشکند پشت ترا
  • این دراز است و فراوان می‏شود ** و آن چه مقصود است پنهان می‏شود
  • فریفتن منافقان پیغامبر را تا به مسجد ضرارش برند
  • بر رسول حق فسون‏ها خواندند ** رخش دستان و حیل می‏راندند
  • آن رسول مهربان رحم کیش ** جز تبسم جز بلی ناورد پیش‏
  • شکرهای آن جماعت یاد کرد ** در اجابت قاصدان را شاد کرد 2850
  • می‏نمود آن مکر ایشان پیش او ** یک به یک ز آن سان که اندر شیر مو
  • موی را نادیده می‏کرد آن لطیف ** شیر را شاباش می‏گفت آن ظریف‏
  • صد هزاران موی مکر و دمدمه ** چشم خوابانید آن دم ز ان همه‏