English    Türkçe    فارسی   

2
297-346

  • ور نه بر فانی قسم گفتن خطاست ** خود فنا چه لایق گفت خداست‏
  • لا أحب الآفلین گفت آن خلیل ** کی فنا خواهد از این رب جلیل‏
  • باز و اللیل است ستاری او ** و آن تن خاکی زنگاری او
  • آفتابش چون بر آمد ز آن فلک ** با شب تن گفت هین ما ودعک‏ 300
  • وصل پیدا گشت از عین بلا ** ز آن حلاوت شد عبارت ما قلی‏
  • هر عبارت خود نشان حالتی است ** حال چون دست و عبارت آلتی است‏
  • آلت زرگر به دست کفشگر ** همچو دانه‏ی کشت کرده ریگ در
  • و آلت اسکاف پیش برزگر ** پیش سگ کاه استخوان در پیش خر
  • بود انا الحق در لب منصور نور ** بود انا الله در لب فرعون زور 305
  • شد عصا اندر کف موسی گوا ** شد عصا اندر کف ساحر هبا
  • زین سبب عیسی بدان همراه خود ** در نیاموزید آن اسم صمد
  • کاو نداند نقص بر آلت نهد ** سنگ بر گل زن تو آتش کی جهد
  • دست و آلت همچو سنگ و آهن است ** جفت باید جفت شرط زادن است‏
  • آن که بی‏جفت است و بی‏آلت یکی است ** در عدد شک است و آن یک بی‏شکی است‏ 310
  • آن که دو گفت و سه گفت و بیش ازین ** متفق باشند در واحد یقین‏
  • احولی چون دفع شد یکسان شوند ** دو سه گویان هم یکی گویان شوند
  • گر یکی گویی تو در میدان او ** گرد بر می‏گرد از چوگان او
  • گوی آن گه راست و بی‏نقصان شود ** که ز زخم دست شه رقصان شود
  • گوش دار ای احول اینها را به هوش ** داروی دیده بکش از راه گوش‏ 315
  • پس کلام پاک در دلهای کور ** می‏نپاید می‏رود تا اصل نور
  • و آن فسون دیو در دلهای کژ ** می‏رود چون کفش کژ در پای کژ
  • گر چه حکمت را به تکرار آوری ** چون تو نااهلی شود از تو بری‏
  • ور چه بنویسی نشانش می‏کنی ** ور چه می‏لافی بیانش می‏کنی‏
  • او ز تو رو در کشد ای پر ستیز ** بندها را بگسلد وز تو گریز 320
  • ور نخوانی و ببیند سوز تو ** علم باشد مرغ دست‏آموز تو
  • او نپاید پیش هر نااوستا ** همچو طاوسی به خانه‏ی روستا
  • یافتن پادشاه باز را به خانه‏ی کمپیر زن
  • دین نه آن باز است کاو از شه گریخت ** سوی آن کمپیر کاو می‏آرد بیخت‏
  • تا که تتماجی پزد اولاد را ** دید آن باز خوش خوش زاد را
  • پایکش بست و پرش کوتاه کرد ** ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد 325
  • گفت نااهلان نکردندت به ساز ** پر فزود از حد و ناخن شد دراز
  • دست هر نااهل بیمارت کند ** سوی مادر آ که تیمارت کند
  • مهر جاهل را چنین دان ای رفیق ** کژ رود جاهل همیشه در طریق‏
  • روز شه در جستجو بی‏گاه شد ** سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
  • دید ناگه باز را در دود و گرد ** شه بر او بگریست زار و نوحه کرد 330
  • گفت هر چند این جز ای کار تست ** که نباشی در وفای ما درست‏
  • چون کنی از خلد زی دوزخ فرار ** غافل از لا یستوی اصحاب نار
  • این سزای آن که از شاه خبیر ** خیره بگریزد به خانه‏ی گنده پیر
  • باز می‏مالید پر بر دست شاه ** بی‏زبان می‏گفت من کردم گناه‏
  • پس کجا زارد کجا نالد لئیم ** گر تو نپذیری بجز نیک ای کریم‏ 335
  • لطف شه جان را جنایت جو کند ** ز آنکه شه هر زشت را نیکو کند
  • رو مکن زشتی که نیکیهای ما ** زشت آمد پیش آن زیبای ما
  • خدمت خود را سزا پنداشتی ** تو لوای جرم از آن افراشتی‏
  • چون ترا ذکر و دعا دستور شد ** ز آن دعاکردن دلت مغرور شد
  • هم سخن دیدی تو خود را با خدا ** ای بسا کاو زین گمان افتد جدا 340
  • گر چه با تو شه نشیند بر زمین ** خویشتن بشناس و نیکوتر نشین‏
  • باز گفت ای شه پشیمان می‏شوم ** توبه کردم نو مسلمان می‏شوم‏
  • آن که تو مستش کنی و شیر گیر ** گر ز مستی کج رود عذرش پذیر
  • گر چه ناخن رفت چون باشی مرا ** بر کنم من پرچم خورشید را
  • ور چه پرم رفت چون بنوازیم ** چرخ بازی گم کند در بازیم‏ 345
  • گر کمر بخشیم که را بر کنم ** گر دهی کلکی علمها بشکنم‏