English    Türkçe    فارسی   

2
3059-3108

  • هر ک از ایشان گفت از عیب و گناه ** وز دل چون سنگ وز جان سیاه‏
  • و ز سبک داری فرمان‏های او ** و ز فراغت از غم فردای او 3060
  • و ز هوس و ز عشق این دنیای دون ** چون زنان مر نفس را بودن زبون‏
  • و آن فرار از نکته‏های ناصحان ** و آن رمیدن از لقای صالحان‏
  • با دل و با اهل دل بیگانگی ** با شهان تزویر و روبه‏شانگی‏
  • سیر چشمان را گدا پنداشتن ** از حسدشان خفیه دشمن داشتن‏
  • گر پذیرد چیز تو گویی گداست ** ور نه گویی زرق و مکر است و دغاست‏ 3065
  • گر در آمیزد تو گویی طامع است ** ور نه گویی در تکبر مولع است‏
  • یا منافق‏وار عذر آری که من ** مانده‏ام در نفقه‏ی فرزند و زن‏
  • نه مرا پروای سر خاریدن است ** نه مرا پروای دین ورزیدن است‏
  • ای فلان ما را به همت یاد دار ** تا شویم از اولیا پایان کار
  • این سخن نه هم ز درد و سوز گفت ** خوابناکی هرزه گفت و باز خفت‏ 3070
  • هیچ چاره نیست از قوت عیال ** از بن دندان کنم کسب حلال‏
  • چه حلال ای گشته از اهل ضلال ** غیر خون تو نمی‏بینم حلال‏
  • از خدا چاره‏ستش و از لوت نه ** چاره‏ش است از دین و از طاغوت نه‏
  • ای که صبرت نیست از دنیای دون ** صبر چون داری ز نعم الماهدون‏
  • ای که صبرت نیست از ناز و نعیم ** صبر چون داری از الله کریم‏ 3075
  • ای که صبرت نیست از پاک و پلید ** صبر چون داری از آن کاین آفرید
  • کو خلیلی که برون آمد ز غار ** گفت هذا رب هان کو کردگار
  • من نخواهم در دو عالم بنگریست ** تا نبینم این دو مجلس آن کیست‏
  • بی‏تماشای صفتهای خدا ** گر خورم نان در گلو ماند مرا
  • چون گوارد لقمه بی‏دیدار او ** بی‏تماشای گل و گلزار او 3080
  • جز بر امید خدا زین آب خور ** کی خورد یک لحظه الا گاو و خر
  • آن که کالانعام بد بل هم اضل ** گر چه پر مکر است آن گنده بغل‏
  • مکر او سر زیر و او سر زیر شد ** روزگاری برد و روزش دیر شد
  • فکرگاهش کند شد عقلش خرف ** عمر شد چیزی ندارد چون الف‏
  • آن چه می‏گوید در این اندیشه‏ام ** آن هم از دستان آن نفس است هم‏ 3085
  • و انچه می‏گوید غفور است و رحیم ** نیست آن جز حیله‏ی نفس لئیم‏
  • ای ز غم مرده که دست از نان تهی است ** چون غفور است و رحیم این ترس چیست‏
  • شکایت گفتن پیر مردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را
  • گفت پیری مر طبیبی را که من ** در زحیرم از دماغ خویشتن‏
  • گفت از پیری است آن ضعف دماغ ** گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ‏
  • گفت از پیری است ای شیخ قدیم ** گفت پشتم درد می‏آید عظیم‏ 3090
  • گفت از پیری است ای شیخ نزار ** گفت هر چه می‏خورم نبود گوار
  • گفت ضعف معده هم از پیری است ** گفت وقت دم مرا دم گیری است‏
  • گفت آری انقطاع دم بود ** چون رسد پیری دو صد علت شود
  • گفت ای احمق بر این بر دوختی ** از طبیبی تو همین آموختی‏
  • ای مدمغ عقلت این دانش نداد ** که خدا هر رنج را درمان نهاد 3095
  • تو خر احمق ز اندک مایگی ** بر زمین ماندی ز کوته‏پایگی‏
  • پس طبیبش گفت ای عمر تو شصت ** این غضب وین خشم هم از پیری است‏
  • چون همه اوصاف و اجزا شد نحیف ** خویشتن‏داری و صبرت شد ضعیف‏
  • بر نتابد دو سخن زو هی کند ** تاب یک جرعه ندارد قی کند
  • جز مگر پیری که از حق است مست ** در درون او حیات طیبه است‏ 3100
  • از برون پیر است و در باطن صبی ** خود چه چیز است آن ولی و آن نبی‏
  • گر نه پیدایند پیش نیک و بد ** چیست با ایشان خسان را این حسد
  • ور نمی‏دانندشان علم الیقین ** چیست این بغض و حیل سازی و کین‏
  • ور نمی‏دانند بعث و رستخیز ** چون زنندی خویش بر شمشیر تیز
  • بر تو می‏خندد مبین او را چنان ** صد قیامت در درون استش نهان‏ 3105
  • دوزخ و جنت همه اجزای اوست ** هر چه اندیشی تو او بالای اوست‏
  • هر چه اندیشی پذیرای فناست ** آن که در اندیشه ناید آن خداست‏
  • بر در این خانه گستاخی ز چیست ** گر همی‏دانند کاندر خانه کیست‏