English    Türkçe    فارسی   

2
3425-3474

  • هر کجا یابی نمازی می‏کنی ** می‏دود در خانه ناپاک و دنی‏ 3425
  • مستحاضه و طفل و آلوده‏ی پلید ** کرد مستعمل به هر جا که رسید
  • گفت پیغمبر که از بهر مهان ** حق نجس را پاک گرداند بدان‏
  • سجده‏گاهم را از آن رو لطف حق ** پاک گردانید تا هفتم طبق‏
  • هان و هان ترک حسد کن با شهان ** ور نه ابلیسی شوی اندر جهان‏
  • کاو اگر زهری خورد شهدی شود ** تو اگر شهدی خوری زهری بود 3430
  • کاو بدل گشت و بدل شد کار او ** لطف گشت و نور شد هر نار او
  • قوت حق بود مر بابیل را ** ور نه مرغی چون کشد مر پیل را
  • لشکری را مرغکی چندی شکست ** تا بدانی کان صلابت از حق است‏
  • گر تو را وسواس آید زین قبیل ** رو بخوان تو سوره‏ی اصحاب فیل‏
  • ور کنی با او مری و همسری ** کافرم دان گر تو ز ایشان سر بری‏ 3435
  • کشیدن موش مهار شتر را و متعجب شدن موش در خود
  • موشکی در کف مهار اشتری ** در ربود و شد روان او از مری‏
  • اشتر از چستی که با او شد روان ** موش غره شد که هستم پهلوان‏
  • بر شتر زد پرتو اندیشه‏اش ** گفت بنمایم ترا تو باش خوش‏
  • تا بیامد بر لب جوی بزرگ ** کاندر او گشتی زبون پیل سترگ‏
  • موش آن جا ایستاد و خشک گشت ** گفت اشتر ای رفیق کوه و دشت‏ 3440
  • این توقف چیست حیرانی چرا ** پا بنه مردانه اندر جو در آ
  • تو قلاووزی و پیش آهنگ من ** در میان ره مباش و تن مزن‏
  • گفت این آب شگرف است و عمیق ** من همی‏ترسم ز غرقاب ای رفیق‏
  • گفت اشتر تا ببینم حد آب ** پا در او بنهاد آن اشتر شتاب‏
  • گفت تا زانوست آب ای کور موش ** از چه حیران گشتی و رفتی ز هوش‏ 3445
  • گفت مور تست و ما را اژدهاست ** که ز زانو تا به زانو فرق‏هاست‏
  • گر ترا تا زانو است ای پر هنر ** مر مرا صد گز گذشت از فرق سر
  • گفت گستاخی مکن بار دگر ** تا نسوزد جسم و جانت زین شرر
  • تو مری با مثل خود موشان بکن ** با شتر مر موش را نبود سخن‏
  • گفت توبه کردم از بهر خدا ** بگذران زین آب مهلک مر مرا 3450
  • رحم آمد مر شتر را گفت هین ** برجه و بر کودبان من نشین‏
  • این گذشتن شد مسلم مر مرا ** بگذرانم صد هزاران چون ترا
  • چون پیمبر نیستی پس رو به راه ** تا رسی از چاه روزی سوی جاه‏
  • تو رعیت باش چون سلطان نه‏ای ** خود مران چون مرد کشتیبان نه‏ای‏
  • چون نه‏ای کامل دکان تنها مگیر ** دست‏خوش می‏باش تا گردی خمیر 3455
  • أنصتوا را گوش کن خاموش باش ** چون زبان حق نگشتی گوش باش‏
  • ور بگویی شکل استفسار گو ** با شهنشاهان تو مسکین‏وار گو
  • ابتدای کبر و کین از شهوت است ** راسخی شهوتت از عادت است‏
  • چون ز عادت گشت محکم خوی بد ** خشم آید بر کسی کت واکشد
  • چون که تو گل خوار گشتی هر که او ** واکشد از گل ترا باشد عدو 3460
  • بت پرستان چون که خو با بت کنند ** مانعان راه بت را دشمنند
  • چون که کرد ابلیس خو با سروری ** دید آدم را حقیر او از خری‏
  • که به از من سروری دیگر بود ** تا که او مسجود چون من کس شود
  • سروری زهر است جز آن روح را ** کاو بود تریاق لانی ز ابتدا
  • کوه اگر پر مار شد باکی مدار ** کاو بود در اندرون تریاق‏زار 3465
  • سروری چون شد دماغت را ندیم ** هر که بشکستت شود خصم قدیم‏
  • چون خلاف خوی تو گوید کسی ** کینه‏ها خیزد ترا با او بسی‏
  • که مرا از خوی من بر می‏کند ** خویش را بر من چو سرور می‏کند
  • چون نباشد خوی بد سرکش در او ** کی فروزد آن خلاف آتش در او
  • با مخالف او مدارایی کند ** در دل او خویش را جایی کند 3470
  • ز انکه خوی بد بگشته ست استوار ** مور شهوت شد ز عادت همچو مار
  • مار شهوت را بکش در ابتدا ** ور نه اینک گشت مارت اژدها
  • لیک هر کس مور بیند مار خویش ** تو ز صاحب دل کن استفسار خویش‏
  • تا نشد زر مس نداند من مسم ** تا نشد شه دل نداند مفلسم‏