English    Türkçe    فارسی   

2
3649-3698

  • جستجوی چون تو زیرک سینه صاف ** کی تهی باشد کجا باشد گزاف‏
  • وین مراعاتش یکی صفعی دگر ** وین ز صفع آشکارا سخت‏تر 3650
  • می‏ستودندش به تسخر کای بزرگ ** در فلان اقلیم بس هول و سترگ‏
  • در فلان بیشه درختی هست سبز ** بس بلند و پهن و هر شاخیش گبز
  • قاصد شه بسته در جستن کمر ** می‏شنید از هر کسی نوعی خبر
  • بس سیاحت کرد آن جا سالها ** می‏فرستادش شهنشه مالها
  • چون بسی دید اندر آن غربت تعب ** عاجز آمد آخر الامر از طلب‏ 3655
  • هیچ از مقصود اثر پیدا نشد ** ز آن غرض غیر خبر پیدا نشد
  • رشته‏ی امید او بگسسته شد ** جسته‏ی او عاقبت ناجسته شد
  • کرد عزم باز گشتن سوی شاه ** اشک می‏بارید و می‏برید راه‏
  • شرح کردن شیخ سر آن درخت را با آن طالب مقلد
  • بود شیخی عالمی قطبی کریم ** اندر آن منزل که آیس شد ندیم‏
  • گفت من نومید پیش او روم ** ز آستان او به راه اندر شوم‏ 3660
  • تا دعای او بود همراه من ** چون که نومیدم من از دل خواه من‏
  • رفت پیش شیخ با چشم پر آب ** اشک می‏بارید مانند سحاب‏
  • گفت شیخا وقت رحم و رقت است ** ناامیدم وقت لطف این ساعت است‏
  • گفت وا گو کز چه نومیدیستت ** چیست مطلوب تو رو با چیستت‏
  • گفت شاهنشاه کردم اختیار ** از برای جستن یک شاخسار 3665
  • که درختی هست نادر در جهات ** میوه‏ی او مایه‏ی آب حیات‏
  • سالها جستم ندیدم یک نشان ** جز که طنز و تسخر این سر خوشان‏
  • شیخ خندید و بگفتش ای سلیم ** این درخت علم باشد در علیم‏
  • بس بلند و بس شگرف و بس بسیط ** آب حیوانی ز دریای محیط
  • تو به صورت رفته‏ای ای بی‏خبر ** ز آن ز شاخ معنیی بی‏بار و بر 3670
  • گه درختش نام شد گه آفتاب ** گاه بحرش نام گشت و گه سحاب‏
  • آن یکی کش صد هزار آثار خاست ** کمترین آثار او عمر بقاست‏
  • گر چه فرد است او اثر دارد هزار ** این یکی را نام شاید بی‏شمار
  • آن یکی شخص ترا باشد پدر ** در حق شخصی دگر باشد پسر
  • در حق دیگر بود قهر و عدو ** در حق دیگر بود لطف و نکو 3675
  • صد هزاران نام و او یک آدمی ** صاحب هر وصفش از وصفی عمی‏
  • هر که جوید نام اگر صاحب ثقه است ** همچو تو نومید و اندر تفرقه است‏
  • تو چه بر چفسی بر این نام درخت ** تا بمانی تلخ کام و شور بخت‏
  • در گذر از نام و بنگر در صفات ** تا صفاتت ره نماید سوی ذات‏
  • اختلاف خلق از نام اوفتاد ** چون به معنی رفت آرام اوفتاد 3680
  • منازعت چهار کس جهت انگور که هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
  • چار کس را داد مردی یک درم ** آن یکی گفت این به انگوری دهم‏
  • آن یکی دیگر عرب بد گفت لا ** من عنب خواهم نه انگور ای دغا
  • آن یکی ترکی بدو گفت ای گزم ** من نمی‏خواهم عنب خواهم ازم‏
  • آن یکی رومی بگفت این قیل را ** ترک کن خواهیم استافیل را
  • در تنازع آن نفر جنگی شدند ** که ز سر نامها غافل بدند 3685
  • مشت بر هم می‏زدند از ابلهی ** پر بدند از جهل و از دانش تهی‏
  • صاحب سری عزیزی صد زبان ** گر بدی آن جا بدادی صلح‏شان‏
  • پس بگفتی او که من زین یک درم ** آرزوی جمله‏تان را می‏خرم‏
  • چون که بسپارید دل را بی‏دغل ** این درمتان می‏کند چندین عمل‏
  • یک درمتان می‏شود چار المراد ** چار دشمن می‏شود یک ز اتحاد 3690
  • گفت هر یک تان دهد جنگ و فراق ** گفت من آرد شما را اتفاق‏
  • پس شما خاموش باشید أنصتوا ** تا زبان تان من شوم در گفت‏وگو
  • گر سخنتان می‏نماید یک نمط ** در اثر مایه‏ی نزاع است و سخط
  • گرمی عاریتی ندهد اثر ** گرمی خاصیتی دارد هنر
  • سرکه را گر گرم کردی ز آتش آن ** چون خوری سردی فزاید بی‏گمان‏ 3695
  • ز انکه آن گرمی او دهلیزی است ** طبع اصلش سردی است و تیزی است‏
  • ور بود یخ بسته دوشاب ای پسر ** چون خوری گرمی فزاید در جگر
  • پس ریای شیخ به ز اخلاص ماست ** کز بصیرت باشد آن وین از عماست‏