English    Türkçe    فارسی   

2
484-533

  • ز آن که تقلید آفت هر نیکویی است ** که بود تقلید اگر کوه قوی است‏
  • گر ضریری لمترست و تیز خشم ** گوشت پاره‏ش دان چو او را نیست چشم‏ 485
  • گر سخن گوید ز مو باریکتر ** آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
  • مستیی دارد ز گفت خود و لیک ** از بر وی تا به می راهی است نیک‏
  • همچو جوی است او نه او آبی خورد ** آب از او بر آب خواران بگذرد
  • آب در جو ز آن نمی‏گیرد قرار ** ز آن که آن جو نیست تشنه و آب خوار
  • همچو نایی ناله‏ی زاری کند ** لیک بیگار خریداری کند 490
  • نوحه‏گر باشد مقلد در حدیث ** جز طمع نبود مراد آن خبیث‏
  • نوحه‏گر گوید حدیث سوزناک ** لیک کو سوز دل و دامان چاک‏
  • از محقق تا مقلد فرق‏هاست ** کاین چو داود است و آن دیگر صداست‏
  • منبع گفتار این سوزی بود ** و آن مقلد کهنه آموزی بود
  • هین مشو غره بدان گفت حزین ** بار بر گاو است و بر گردون حنین‏ 495
  • هم مقلد نیست محروم از ثواب ** نوحه‏گر را مزد باشد در حساب‏
  • کافر و مومن خدا گویند لیک ** در میان هر دو فرقی هست نیک‏
  • آن گدا گوید خدا از بهر نان ** متقی گوید خدا از عین جان‏
  • گر بدانستی گدا از گفت خویش ** پیش چشم او نه کم ماندی نه پیش‏
  • سالها گوید خدا آن نان خواه ** همچو خر مصحف کشد از بهر کاه‏ 500
  • گر بدل در تافتی گفت لبش ** ذره ذره گشته بودی قالبش‏
  • نام دیوی ره برد در ساحری ** تو به نام حق پشیزی می‏بری‏
  • خاریدن روستایی در تاریکی شیر را به گمان آن که گاو اوست
  • روستایی گاو در آخر ببست ** شیر گاوش خورد و بر جایش نشست‏
  • روستایی شد در آخر سوی گاو ** گاو را می‏جست شب آن کنج کاو
  • دست می‏مالید بر اعضای شیر ** پشت و پهلو گاه بالا گاه زیر 505
  • گفت شیر ار روشنی افزون شدی ** زهره‏اش بدریدی و دل خون شدی‏
  • این چنین گستاخ ز آن می‏خاردم ** کاو درین شب گاو می‏پنداردم‏
  • حق همی‏گوید که ای مغرور کور ** نه ز نامم پاره پاره گشت طور
  • که لو انزلنا کتابا للجبل ** لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل‏
  • از من ار کوه احد واقف بدی ** پاره گشتی و دلش پر خون شدی‏ 510
  • از پدر وز مادر این بشنیده‏ای ** لاجرم غافل در این پیچیده‏ای‏
  • گر تو بی‏تقلید از این واقف شوی ** بی‏نشان از لطف چون هاتف شوی‏
  • بشنو این قصه پی تهدید را ** تا بدانی آفت تقلید را
  • فروختن صوفیان بهیمه‏ی مسافر را جهت سماع
  • صوفیی در خانقاه از ره رسید ** مرکب خود برد و در آخر کشید
  • آب کش داد و علف از دست خویش ** نه چنان صوفی که ما گفتیم پیش‏ 515
  • احتیاطش کرد از سهو و خباط ** چون قضا آید چه سود است احتیاط
  • صوفیان در جوع بودند و فقیر ** کاد فقر أن یعی کفرا یبیر
  • ای توانگر که تو سیری هین مخند ** بر کجی آن فقیر دردمند
  • از سر تقصیر آن صوفی رمه ** خر فروشی در گرفتند آن همه‏
  • کز ضرورت هست مرداری مباح ** بس فسادی کز ضرورت شد صلاح‏ 520
  • هم در آن دم آن خرک بفروختند ** لوت آوردند و شمع افروختند
  • ولوله افتاد اندر خانقه ** کامشبان لوت و سماع است و شره‏
  • چند از این صبر و از این سه روزه چند ** چند از این زنبیل و این دریوزه چند
  • ما هم از خلقیم و جان داریم ما ** دولت امشب میهمان داریم ما
  • تخم باطل را از آن می‏کاشتند ** کان که آن جان نیست جان پنداشتند 525
  • و آن مسافر نیز از راه دراز ** خسته بود و دید آن اقبال و ناز
  • صوفیانش یک به یک بنواختند ** نرد خدمتهای خوش می‏باختند
  • گفت چون می‏دید میلانشان به وی ** گر طرب امشب نخواهم کرد کی‏
  • لوت خوردند و سماع آغاز کرد ** خانقه تا سقف شد پر دود و گرد
  • دود مطبخ گرد آن پا کوفتن ** ز اشتیاق و وجد جان آشوفتن‏ 530
  • گاه دست افشان قدم می‏کوفتند ** گه به سجده صفه را می‏روفتند
  • دیر یابد صوفی آز از روزگار ** ز آن سبب صوفی بود بسیار خوار
  • جز مگر آن صوفیی کز نور حق ** سیر خورد او فارغ است از ننگ دق‏