English    Türkçe    فارسی   

2
964-1013

  • بنگر اندر خود نه تو بودی عرض ** جنبش جفتی و جفتی با غرض‏
  • بنگر اندر خانه و کاشانه‏ها ** در مهندس بود چون افسانه‏ها 965
  • آن فلان خانه که ما دیدیم خوش ** بود موزون صفه و سقف و درش‏
  • از مهندس آن عرض و اندیشه‏ها ** آلت آورد و ستون از بیشه‏ها
  • چیست اصل و مایه‏ی هر پیشه‏ای ** جز خیال و جز عرض و اندیشه‏ای‏
  • جمله اجزای جهان را بی‏غرض ** درنگر حاصل نشد جز از عرض‏
  • اول فکر آخر آمد در عمل ** بنیت عالم چنان دان در ازل‏ 970
  • میوه‏ها در فکر دل اول بود ** در عمل ظاهر به آخر می‏شود
  • چون عمل کردی شجر بنشاندی ** اندر آخر حرف اول خواندی‏
  • گر چه شاخ و برگ و بیخش اول است ** آن همه از بهر میوه مرسل است‏
  • پس سری که مغز آن افلاک بود ** اندر آخر خواجه‏ی لولاک بود
  • نقل اعراض است این بحث و مقال ** نقل اعراض است این شیر و شگال‏ 975
  • جمله عالم خود عرض بودند تا ** اندر این معنی بیامد هل أتی‏
  • این عرضها از چه زاید از صور ** وین صور هم از چه زاید از فکر
  • این جهان یک فکرت است از عقل کل ** عقل چون شاه است و صورتها رسل‏
  • عالم اول جهان امتحان ** عالم ثانی جزای این و آن‏
  • چاکرت شاها جنایت می‏کند ** آن عرض زنجیر و زندان می‏شود 980
  • بنده‏ات چون خدمت شایسته کرد ** آن عرض نه خلعتی شد در نبرد
  • این عرض با جوهر آن بیضه است و طیر ** این از آن و آن از این زاید به سیر
  • گفت شاهنشه چنین گیر المراد ** این عرضهای تو یک جوهر نزاد
  • گفت مخفی داشته ست آن را خرد ** تا بود غیب این جهان نیک و بد
  • ز انکه گر پیدا شدی اشکال فکر ** کافر و مومن نگفتی جز که ذکر 985
  • پس عیان بودی نه غیب ای شاه این ** نقش دین و کفر بودی بر جبین‏
  • کی درین عالم بت و بتگر بدی ** چون کسی را زهره‏ی تسخر بدی‏
  • پس قیامت بودی این دنیای ما ** در قیامت کی کند جرم و خطا
  • گفت شه پوشید حق پاداش بد ** لیک از عامه نه از خاصان خود
  • گر به دامی افکنم من یک امیر ** از امیران خفیه دارم نه از وزیر 990
  • حق به من بنمود پس پاداش کار ** وز صورهای عملها صد هزار
  • تو نشانی ده که من دانم تمام ** ماه را بر من نمی‏پوشد غمام‏
  • گفت پس از گفت من مقصود چیست ** چون تو می‏دانی که آن چه بود چیست‏
  • گفت شه حکمت در اظهار جهان ** آن که دانسته برون آید عیان‏
  • آن چه می‏دانست تا پیدا نکرد ** بر جهان ننهاد رنج طلق و درد 995
  • یک زمان بی‏کار نتوانی نشست ** تا بدی یا نیکیی از تو نجست‏
  • این تقاضاهای کار از بهر آن ** شد موکل تا شود سرت عیان‏
  • پس کلابه‏ی تن کجا ساکن شود ** چون سر رشته‏ی ضمیرش می‏کشد
  • تاسه‏ی تو شد نشان آن کشش ** بر تو بی‏کاری بود چون جان کنش‏
  • این جهان و آن جهان زاید ابد ** هر سبب مادر اثر از وی ولد 1000
  • چون اثر زایید آن هم شد سبب ** تا بزاید او اثرهای عجب‏
  • این سببها نسل بر نسل است لیک ** دیده‏ای باید منور نیک نیک‏
  • شاه با او در سخن اینجا رسید ** یا بدید از وی نشانی یا ندید
  • گر بدید آن شاه جویا دور نیست ** لیک ما را ذکر آن دستور نیست‏
  • چون ز گرمابه بیامد آن غلام ** سوی خویشش خواند آن شاه و همام‏ 1005
  • گفت صحا لک نعیم دایم ** بس لطیفی و ظریف و خوب رو
  • ای دریغا گر نبودی در تو آن ** که همی‏گوید برای تو فلان‏
  • شاد گشتی هر که رویت دیده‏یی ** دیدنت ملک جهان ارزیدیی‏
  • گفت رمزی ز آن بگو ای پادشاه ** کز برای من بگفت آن دین تباه‏
  • گفت اول وصف دو روییت کرد ** کاشکارا تو دوایی خفیه درد 1010
  • خبث یارش را چو از شه گوش کرد ** در زمان دریای خشمش جوش کرد
  • کف بر آورد آن غلام و سرخ گشت ** تا که موج هجو او از حد گذشت‏
  • کاو ز اول دم که با من یار بود ** همچو سگ در قحط بس گه خوار بود