English    Türkçe    فارسی   

3
1007-1056

  • او ز سرماها و برف افسرده بود ** زنده بود و شکل مرده می‌نمود
  • عالم افسردست و نام او جماد ** جامد افسرده بود ای اوستاد
  • باش تا خورشید حشر آید عیان ** تا ببینی جنبش جسم جهان
  • چون عصای موسی اینجا مار شد ** عقل را از ساکنان اخبار شد 1010
  • پاره‌ی خاک ترا چون مرد ساخت ** خاکها را جملگی شاید شناخت
  • مرده زین سو اند و زان سو زنده‌اند ** خامش اینجا و آن طرف گوینده‌اند
  • چون از آن سوشان فرستد سوی ما ** آن عصا گردد سوی ما اژدها
  • کوهها هم لحن داودی کند ** جوهر آهن بکف مومی بود
  • باد حمال سلیمانی شود ** بحر با موسی سخن‌دانی شود 1015
  • ماه با احمد اشارت‌بین شود ** نار ابراهیم را نسرین شود
  • خاک قارون را چو ماری در کشد ** استن حنانه آید در رشد
  • سنگ بر احمد سلامی می‌کند ** کوه یحیی را پیامی می‌کند
  • ما سمعیعیم و بصیریم و خوشیم ** با شما نامحرمان ما خامشیم
  • چون شما سوی جمادی می‌روید ** محرم جان جمادان چون شوید 1020
  • از جمادی عالم جانها روید ** غلغل اجزای عالم بشنوید
  • فاش تسبیح جمادات آیدت ** وسوسه‌ی تاویلها نربایدت
  • چون ندارد جان تو قندیلها ** بهر بینش کرده‌ای تاویلها
  • که غرض تسبیح ظاهر کی بود ** دعوی دیدن خیال غی بود
  • بلک مر بیننده را دیدار آن ** وقت عبرت می‌کند تسبیح‌خوان 1025
  • پس چو از تسبیح یادت می‌دهد ** آن دلالت همچو گفتن می‌بود
  • این بود تاویل اهل اعتزال ** و آن آنکس کو ندارد نور حال
  • چون ز حس بیرون نیامد آدمی ** باشد از تصویر غیبی اعجمی
  • این سخن پایان ندارد مارگیر ** می‌کشید آن مار را با صد زحیر
  • تا به بغداد آمد آن هنگامه‌جو ** تا نهد هنگامه‌ای بر چارسو 1030
  • بر لب شط مرد هنگامه نهاد ** غلغله در شهر بغداد اوفتاد
  • مارگیری اژدها آورده است ** بوالعجب نادر شکاری کرده است
  • جمع آمد صد هزاران خام‌ریش ** صید او گشته چو او از ابلهیش
  • منتظر ایشان و هم او منتظر ** تا که جمع آیند خلق منتشر
  • مردم هنگامه افزون‌تر شود ** کدیه و توزیع نیکوتر رود 1035
  • جمع آمد صد هزاران ژاژخا ** حلقه کرده پشت پا بر پشت پا
  • مرد را از زن خبر نه ز ازدحام ** رفته درهم چون قیامت خاص و عام
  • چون همی حراقه جنبانید او ** می‌کشیدند اهل هنگامه گلو
  • و اژدها کز زمهریر افسرده بود ** زیر صد گونه پلاس و پرده بود
  • بسته بودش با رسنهای غلیظ ** احتیاطی کرده بودش آن حفیظ 1040
  • در درنگ انتظار و اتفاق ** تافت بر آن مار خورشید عراق
  • آفتاب گرم‌سیرش گرم کرد ** رفت از اعضای او اخلاط سرد
  • مرده بود و زنده گشت او از شگفت ** اژدها بر خویش جنبیدن گرفت
  • خلق را از جنبش آن مرده مار ** گشتشان آن یک تحیر صد هزار
  • با تحیر نعره‌ها انگیختند ** جملگان از جنبشش بگریختند 1045
  • می‌سکست او بند و زان بانگ بلند ** هر طرف می‌رفت چاقاچاق بند
  • بندها بسکست و بیرون شد ز زیر ** اژدهایی زشت غران همچو شیر
  • در هزیمت بس خلایق کشته شد ** از فتاده و کشتگان صد پشته شد
  • مارگیر از ترس بر جا خشک گشت ** که چه آوردم من از کهسار و دشت
  • گرگ را بیدار کرد آن کور میش ** رفت نادان سوی عزرائیل خویش 1050
  • اژدها یک لقمه کرد آن گیج را ** سهل باشد خون‌خوری حجاج را
  • خویش را بر استنی پیچید و بست ** استخوان خورده را در هم شکست
  • نفست اژدرهاست او کی مرده است ** از غم و بی آلتی افسرده است
  • گر بیابد آلت فرعون او ** که بامر او همی‌رفت آب جو
  • آنگه او بنیاد فرعونی کند ** راه صد موسی و صد هارون زند 1055
  • کرمکست آن اژدها از دست فقر ** پشه‌ای گردد ز جاه و مال صقر