English    Türkçe    فارسی   

3
1236-1285

  • بعد از آن اطلاق و تبشان شد پدید ** کارشان تا نزع و جان کندن رسید
  • پس فرستادند مردی در زمان ** سوی موسی از برای عذر آن
  • کامتحان کردیم و ما را کی رسد ** امتحان تو اگر نبود حسد
  • مجرم شاهیم ما را عفو خواه ** ای تو خاص الخاص درگاه اله
  • عفو کرد و در زمان نیکو شدند ** پیش موسی بر زمین سر می‌زدند 1240
  • گفت موسی عفو کردم ای کرام ** گشت بر دوزخ تن و جانتان حرام
  • من شما را خود ندیدم ای دو یار ** اعجمی سازید خود را ز اعتذار
  • همچنان بیگانه‌شکل و آشنا ** در نبرد آیید بهر پادشا
  • پس زمین را بوسه دادند و شدند ** انتظار وقت و فرصت می‌بدند
  • جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس
  • تا بفرعون آمدند آن ساحران ** دادشان تشریفهای بس گران 1245
  • وعده‌هاشان کرد و پیشین هم بداد ** بندگان و اسپان و نقد و جنس و زاد
  • بعد از آن می‌گفت هین ای سابقان ** گر فزون آیید اندر امتحان
  • برفشانم بر شما چندان عطا ** که بدرد پرده‌ی جود و سخا
  • پس بگفتندش به اقبال تو شاه ** غالب آییم و شود کارش تباه
  • ما درین فن صفدریم و پهلوان ** کس ندارد پای ما اندر جهان 1250
  • ذکر موسی بند خاطرها شدست ** کین حکایتهاست که پیشین بدست
  • ذکر موسی بهر روپوشست لیک ** نور موسی نقد تست ای مرد نیک
  • موسی و فرعون در هستی تست ** باید این دو خصم را در خویش جست
  • تا قیامت هست از موسی نتاج ** نور دیگر نیست دیگر شد سراج
  • این سفال و این پلیته دیگرست ** لیک نورش نیست دیگر زان سرست 1255
  • گر نظر در شیشه داری گم شوی ** زانک از شیشه‌ست اعداد دوی
  • ور نظر بر نور داری وا رهی ** از دوی واعداد جسم منتهی
  • از نظرگاهست ای مغز وجود ** اختلاف مومن و گبر و جهود
  • اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
  • پیل اندر خانه‌ی تاریک بود ** عرضه را آورده بودندش هنود
  • از برای دیدنش مردم بسی ** اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی 1260
  • دیدنش با چشم چون ممکن نبود ** اندر آن تاریکیش کف می‌بسود
  • آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد ** گفت همچون ناودانست این نهاد
  • آن یکی را دست بر گوشش رسید ** آن برو چون بادبیزن شد پدید
  • آن یکی را کف چو بر پایش بسود ** گفت شکل پیل دیدم چون عمود
  • آن یکی بر پشت او بنهاد دست ** گفت خود این پیل چون تختی بدست 1265
  • همچنین هر یک به جزوی که رسید ** فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید
  • از نظرگه گفتشان شد مختلف ** آن یکی دالش لقب داد این الف
  • در کف هر کس اگر شمعی بدی ** اختلاف از گفتشان بیرون شدی
  • چشم حس همچون کف دستست و بس ** نیست کف را بر همه‌ی او دست‌رس
  • چشم دریا دیگرست و کف دگر ** کف بهل وز دیده‌ی دریا نگر 1270
  • جنبش کفها ز دریا روز و شب ** کف همی‌بینی و دریا نه عجب
  • ما چو کشتیها بهم بر می‌زنیم ** تیره‌چشمیم و در آب روشنیم
  • ای تو در کشتی تن رفته به خواب ** آب را دیدی نگر در آب آب
  • آب را آبیست کو می‌راندش ** روح را روحیست کو می‌خواندش
  • موسی و عیسی کجا بد کفتاب ** کشت موجودات را می‌داد آب 1275
  • آدم و حوا کجا بد آن زمان ** که خدا افکند این زه در کمان
  • این سخن هم ناقص است و ابترست ** آن سخن که نیست ناقص آن سرست
  • گر بگوید زان بلغزد پای تو ** ور نگوید هیچ از آن ای وای تو
  • ور بگوید در مثال صورتی ** بر همان صورت بچفسی ای فتی
  • بسته‌پایی چون گیا اندر زمین ** سر بجنبانی ببادی بی‌یقین 1280
  • لیک پایت نیست تا نقلی کنی ** یا مگر پا را ازین گل بر کنی
  • چون کنی پا را حیاتت زین گلست ** این حیاتت را روش بس مشکلست
  • چون حیات از حق بگیری ای روی ** پس شوی مستغنی از گل می‌روی
  • شیر خواره چون ز دایه بسکلد ** لوت‌خواره شد مرورا می‌هلد
  • بسته‌ی شیر زمینی چون حبوب ** جو فطام خویش از قوت القلوب 1285