English    Türkçe    فارسی   

3
1307-1356

  • دم مزن تا دم زند بهر تو روح ** آشنا بگذار در کشتی نوح
  • همچو کنعان کشنا می‌کرد او ** که نخواهم کشتی نوح عدو
  • هی بیا در کشتی بابا نشین ** تا نگردی غرق طوفان ای مهین
  • گفت نه من آشنا آموختم ** من بجز شمع تو شمع افروختم 1310
  • هین مکن کین موج طوفان بلاست ** دست و پا و آشنا امروز لاست
  • باد قهرست و بلای شمع کش ** جز که شمع حق نمی‌پاید خمش
  • گفت نه رفتم برآن کوه بلند ** عاصمست آن که مرا از هر گزند
  • هین مکن که کوه کاهست این زمان ** جز حبیب خویش را ندهد امان
  • گفت من کی پند تو بشنوده‌ام ** که طمع کردی که من زین دوده‌ام 1315
  • خوش نیامد گفت تو هرگز مرا ** من بری‌ام از تو در هر دو سرا
  • هین مکن بابا که روز ناز نیست ** مر خدا را خویش وانباز نیست
  • تا کنون کردی واین دم نازکیست ** اندرین درگاه گیرا ناز کیست
  • لم یلد لم یولدست او از قدم ** نه پدر دارد نه فرزند و نه عم
  • ناز فرزندان کجا خواهد کشید ** ناز بابایان کجا خواهد شنید 1320
  • نیستم مولود پیراکم بناز ** نیستم والد جوانا کم گراز
  • نیستم شوهر نیم من شهوتی ** ناز را بگذار اینجا ای ستی
  • جز خضوع و بندگی و اضطرار ** اندرین حضرت ندارد اعتبار
  • گفت بابا سالها این گفته‌ای ** باز می‌گویی بجهل آشفته‌ای
  • چند ازینها گفته‌ای با هرکسی ** تا جواب سرد بشنودی بسی 1325
  • این دم سرد تو در گوشم نرفت ** خاصه اکنون که شدم دانا و زفت
  • گفت بابا چه زیان دارد اگر ** بشنوی یکبار تو پند پدر
  • همچنین می‌گفت او پند لطیف ** همچنان می‌گفت او دفع عنیف
  • نه پدر از نصح کنعان سیر شد ** نه دمی در گوش آن ادبیر شد
  • اندرین گفتن بدند و موج تیز ** بر سر کنعان زد وشد ریز ریز 1330
  • نوح گفت ای پادشاه بردبار ** مر مرا خر مرد و سیلت برد بار
  • وعده کردی مر مرا تو بارها ** که بیابد اهلت از طوفان رها
  • دل نهادم بر امیدت من سلیم ** پس چرا بربود سیل از من گلیم
  • گفت او از اهل و خویشانت نبود ** خود ندیدی تو سپیدی او کبود
  • چونک دندان تو کرمش در فتاد ** نیست دندان بر کنش ای اوستاد 1335
  • تا که باقی تن نگردد زار ازو ** گرچه بود آن تو شو بیزار ازو
  • گفت بیزارم ز غیر ذات تو ** غیر نبود آنک او شد مات تو
  • تو همی دانی که چونم با تو من ** بیست چندانم که با باران چمن
  • زنده از تو شاد از تو عایلی ** مغتذی بی واسطه و بی حایلی
  • متصل نه منفصل نه ای کمال ** بلک بی چون و چگونه و اعتلال 1340
  • ماهیانیم و تو دریای حیات ** زنده‌ایم از لطفت ای نیکو صفات
  • تو نگنجی در کنار فکرتی ** نی به معلولی قرین چون علتی
  • پیش ازین طوفان و بعد این مرا ** تو مخاطب بوده‌ای در ماجرا
  • با تو می‌گفتم نه با ایشان سخن ** ای سخن‌بخش نو و آن کهن
  • نه که عاشق روز و شب گوید سخن ** گاه با اطلال و گاهی با دمن 1345
  • روی با اطلال کرده ظاهرا ** او کرا می‌گوید آن مدحت کرا
  • شکر طوفان را کنون بگماشتی ** واسطه‌ی اطلال را بر داشتی
  • زانک اطلال لیم و بد بدند ** نه ندایی نه صدایی می‌زدند
  • من چنان اطلال خواهم در خطاب ** کز صدا چون کوه واگوید جواب
  • تا مثنا بشنوم من نام تو ** عاشقم برنام جان آرام تو 1350
  • هرنبی زان دوست دارد کوه را ** تا مثنا بشنود نام ترا
  • آن که پست مثال سنگ لاخ ** موش را شاید نه ما را در مناخ
  • من بگویم او نگردد یار من ** بی صدا ماند دم گفتار من
  • با زمین آن به که هموارش کنی ** نیست همدم با قدم یارش کنی
  • گفت ای نوح ار تو خواهی جمله را ** حشر گردانم بر آرم از ثری 1355
  • بهر کنعانی دل تو نشکنم ** لیکت از احوال آگه می‌کنم