English    Türkçe    فارسی   

3
1567-1616

  • گفت زن خیرست چون زود آمدی ** که مبادا ذات نیکت را بدی
  • گفت کوری رنگ و حال من ببین ** از غمم بیگانگان اندر حنین
  • تو درون خانه از بغض و نفاق ** می‌نبینی حال من در احتراق
  • گفت زن ای خواجه عیبی نیستت ** وهم و ظن لاش بی معنیستت 1570
  • گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج ** می‌نبینی این تغیر و ارتجاج
  • گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم ** ما درین رنجیم و در اندوه و گرم
  • گفت ای خواجه بیارم آینه ** تا بدانی که ندارم من گنه
  • گفت رو مه تو رهی مه آینت ** دایما در بغض و کینی و عنت
  • جامه‌ی خواب مرا زو گستران ** تا بخسپم که سر من شد گران 1575
  • زن توقف کرد مردش بانگ زد ** کای عدو زوتر ترا این می‌سزد
  • در جامه‌ی خواب افتادن استاد و نالیدن او از وهم رنجوری
  • جامه خواب آورد و گسترد آن عجوز ** گفت امکان نه و باطن پر ز سوز
  • گر بگویم متهم دارد مرا ** ور نگویم جد شود این ماجرا
  • فال بد رنجور گرداند همی ** آدمی را که نبودستش غمی
  • قول پیغامبر قبوله یفرض ** ان تمارضتم لدینا تمرضوا 1580
  • گر بگویم او خیالی بر زند ** فعل دارد زن که خلوت می‌کند
  • مر مرا از خانه بیرون می‌کند ** بهر فسقی فعل و افسون می‌کند
  • جامه خوابش کرد و استاد اوفتاد ** آه آه و ناله از وی می‌بزاد
  • کودکان آنجا نشستند و نهان ** درس می‌خواندند با صد اندهان
  • کین همه کردیم و ما زندانییم ** بد بنایی بود ما بد بانییم 1585
  • دوم بار وهم افکندن کودکان استاد را کی او را از قرآن خواندن ما درد سر افزاید
  • گفت آن زیرک که ای قوم پسند ** درس خوانید و کنید آوا بلند
  • چون همی‌خواندند گفت ای کودکان ** بانگ ما استاد را دارد زیان
  • درد سر افزاید استا را ز بانگ ** ارزد این کو درد یابد بهر دانگ
  • گفت استا راست می‌گوید روید ** درد سر افزون شدم بیرون شوید
  • خلاص یافتن کودکان از مکتب بدین مکر
  • سجده کردند و بگفتند ای کریم ** دور بادا از تو رنجوری و بیم 1590
  • پس برون جستند سوی خانه‌ها ** همچو مرغان در هوای دانه‌ها
  • مادرانشان خشمگین گشتند و گفت ** روز کتاب و شما با لهو جفت
  • عذر آوردند کای مادر تو بیست ** این گناه از ما و از تقصیر نیست
  • از قضای آسمان استاد ما ** گشت رنجور و سقیم و مبتلا
  • مادران گفتند مکرست و دروغ ** صد دروغ آرید بهر طمع دوغ 1595
  • ما صباح آییم پیش اوستا ** تا ببینیم اصل این مکر شما
  • کودکان گفتند بسم الله روید ** بر دروغ و صدق ما واقف شوید
  • رفتن مادران کودکان به عیادت اوستاد
  • بامدادان آمدند آن مادران ** خفته استا همچو بیمار گران
  • هم عرق کرده ز بسیاری لحاف ** سر ببسته رو کشیده در سجاف
  • آه آهی می‌کند آهسته او ** جملگان گشتند هم لا حول‌گو 1600
  • خیر باشد اوستاد این درد سر ** جان تو ما را نبودست زین خبر
  • گفت من هم بی‌خبر بودم ازین ** آگهم مادر غران کردند هین
  • من بدم غافل بشغل قال و قیل ** بود در باطن چنین رنجی ثقیل
  • چون بجد مشغول باشد آدمی ** او ز دید رنج خود باشد عمی
  • از زنان مصر یوسف شد سمر ** که ز مشغولی بشد زیشان خبر 1605
  • پاره پاره کرده ساعدهای خویش ** روح واله که نه پس بیند نه پیش
  • ای بسا مرد شجاع اندر حراب ** که ببرد دست یا پایش ضراب
  • او همان دست آورد در گیر و دار ** بر گمان آنک هست او بر قرار
  • خود ببیند دست رفته در ضرر ** خون ازو بسیار رفته بی‌خبر
  • در بیان آنک تن روح را چون لباسی است و این دست آستین دست روحست واین پای موزه‌ی پای روحست
  • تا بدانی که تن آمد چون لباس ** رو بجو لابس لباسی را ملیس 1610
  • روح را توحید الله خوشترست ** غیر ظاهر دست و پای دیگرست
  • دست و پا در خواب بینی و ایتلاف ** آن حقیقت دان مدانش از گزاف
  • آن توی که بی بدن داری بدن ** پس مترس از جسم و جان بیرون شدن
  • حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همه‌ای چو بی منی بی همه‌ای ور بی همه‌ای چو با منی با همه‌ای
  • بود درویشی بکهساری مقیم ** خلوت او را بود هم خواب و ندیم
  • چون ز خالق می‌رسید او را شمول ** بود از انفاس مرد و زن ملول 1615
  • همچنانک سهل شد ما را حضر ** سهل شد هم قوم دیگر را سفر