English    Türkçe    فارسی   

3
1638-1687

  • زین سبب فرمود استثنا کنید ** گر خدا خواهد به پیمان بر زنید
  • هر زمان دل را دگر میلی دهم ** هرنفس بر دل دگر داغی نهم
  • کل اصباح لنا شان جدید ** کل شیء عن مرادی لا یحید 1640
  • در حدیث آمد که دل همچون پریست ** در بیابانی اسیر صرصریست
  • باد پر را هر طرف راند گزاف ** گه چپ و گه راست با صد اختلاف
  • در حدیث دیگر این دل دان چنان ** کب جوشان ز آتش اندر قازغان
  • هر زمان دل را دگر رایی بود ** آن نه از وی لیک از جایی بود
  • پس چرا آمن شوی بر رای دل ** عهد بندی تا شوی آخر خجل 1645
  • این هم از تاثیر حکمست و قدر ** چاه می‌بیینی و نتوانی حذر
  • نیست خود ازمرغ پران این عجب ** که نبیند دام و افتد در عطب
  • این عجب که دام بیند هم وتد ** گر بخواهد ور نخواهد می‌فتد
  • چشم باز و گوش باز و دام پیش ** سوی دامی می‌پرد با پر خویش
  • تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
  • بینی اندر دلق مهتر زاده‌ای ** سر برهنه در بلا افتاده‌ای 1650
  • در هوای نابکاری سوخته ** اقمشه و املاک خود بفروخته
  • خان و مان رفته شده بدنام و خوار ** کام دشمن می‌رود ادبیروار
  • زاهدی بیند بگوید ای کیا ** همتی می‌دار از بهر خدا
  • کاندرین ادبار زشت افتاده‌ام ** مال و زر و نعمت از کف داده‌ام
  • همتی تا بوک من زین وا رهم ** زین گل تیره بود که بر جهم 1655
  • این دعا می‌خواهد او از عام و خاص ** کالخلاص و الخلاص و الخلاص
  • دست باز و پای باز و بند نی ** نه موکل بر سرش نه آهنی
  • از کدامین بند می‌جویی خلاص ** وز کدامین حبس می‌جویی مناص
  • بند تقدیر و قضای مختفی ** کی نبیند آن بجز جان صفی
  • گرچه پیدا نیست آن در مکمنست ** بتر از زندان و بند آهنست 1660
  • زانک آهنگر مر آن را بشکند ** حفره گر هم خشت زندان بر کند
  • ای عجب این بند پنهان گران ** عاجز از تکسیر آن آهنگران
  • دیدن آن بند احمد را رسد ** بر گلوی بسته حبل من مسد
  • دید بر پشت عیال بولهب ** تنگ هیزم گفت حماله‌ی حطب
  • حبل و هیزم را جز او چشمی ندید ** که پدید آید برو هر ناپدید 1665
  • باقیانش جمله تاویلی کنند ** کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند
  • لیک از تاثیر آن پشتش دوتو ** گشته و نالان شده او پیش تو
  • که دعایی همتی تا وا رهم ** تا ازین بند نهان بیرون جهم
  • آنک بیند این علامتها پدید ** چون نداند او شقی را از سعید
  • داند و پوشد بامر ذوالجلال ** که نباشد کشف راز حق حلال 1670
  • این سخن پایان ندارد آن فقیر ** از مجاعت شد زبون و تن اسیر
  • مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
  • پنج روز آن باد امرودی نریخت ** ز آتش جوعش صبوری می‌گریخت
  • بر سر شاخی مرودی چند دید ** باز صبری کرد و خود را وا کشید
  • باد آمد شاخ را سر زیر کرد ** طبع را بر خوردن آن چیر کرد
  • جوع و ضعف و قوت جذب و قضا ** کرد زاهد را ز نذرش بی‌وفا 1675
  • چونک از امرودبن میوه سکست ** گشت اندر نذر وعهد خویش سست
  • هم درآن دم گوشمال حق رسید ** چشم او بگشاد و گوش او کشید
  • متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
  • بیست از دزدان بدند آنجا و بیش ** بخش می‌کردند مسروقات خویش
  • شحنه را غماز آگه کرده بود ** مردم شحنه بر افتادند زود
  • هم بدان‌جا پای چپ و دست راست ** جمله را ببرید و غوغایی بخاست 1680
  • دست زاهد هم بریده شد غلط ** پاش را می‌خواست هم کردن سقط
  • در زمان آمد سواری بس گزین ** بانگ بر زد بر عوان کای سگ ببین
  • این فلان شیخست از ابدال خدا ** دست او را تو چرا کردی جدا
  • آن عوان بدرید جامه تیز رفت ** پیش شحنه داد آگاهیش تفت
  • شحنه آمد پا برهنه عذرخواه ** که ندانستم خدا بر من گواه 1685
  • هین بحل کن مر مرا زین کار زشت ** ای کریم و سرور اهل بهشت
  • گفت می‌دانم سبب این نیش را ** می‌شناسم من گناه خویش را