English    Türkçe    فارسی   

3
1820-1869

  • گرچه بیرون‌اند از دور زمان ** با من‌اند و گرد من بازی‌کنان 1820
  • گریه از هجران بود یا از فراق ** با عزیزانم وصالست و عناق
  • خلق اندر خواب می‌بینندشان ** من به بیداری همی‌بینم عیان
  • زین جهان خود را دمی پنهان کنم ** برگ حس را از درخت افشان کنم
  • حس اسیر عقل باشد ای فلان ** عقل اسیر روح باشد هم بدان
  • دست بسته‌ی عقل را جان باز کرد ** کارهای بسته را هم ساز کرد 1825
  • حسها و اندیشه بر آب صفا ** همچو خس بگرفته روی آب را
  • دست عقل آن خس به یکسو می‌برد ** آب پیدا می‌شود پیش خرد
  • خس بس انبه بود بر جو چون حباب ** خس چو یکسو رفت پیدا گشت آب
  • چونک دست عقل نگشاید خدا ** خس فزاید از هوا بر آب ما
  • آب را هر دم کند پوشیده او ** آن هوا خندان و گریان عقل تو 1830
  • چونک تقوی بست دو دست هوا ** حق گشاید هر دو دست عقل را
  • پس حواس چیره محکوم تو شد ** چون خرد سالار و مخدوم تو شد
  • حس را بی‌خواب خواب اندر کند ** تا که غیبیها ز جان سر بر زند
  • هم به بیداری ببینی خوابها ** هم ز گردون بر گشاید بابها
  • قصه‌ی خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت
  • دید در ایام آن شیخ فقیر ** مصحفی در خانه‌ی پیری ضریر 1835
  • پیش او مهمان شد او وقت تموز ** هر دو زاهد جمع گشته چند روز
  • گفت اینجا ای عجب مصحف چراست ** چونک نابیناست این درویش راست
  • اندرین اندیشه تشویشش فزود ** که جز او را نیست اینجا باش و بود
  • اوست تنها مصحفی آویخته ** من نیم گستاخ یا آمیخته
  • تا بپرسم نه خمش صبری کنم ** تا به صبری بر مرادی بر زنم 1840
  • صبر کرد و بود چندی در حرج ** کشف شد کالصبر مفتاح الفرج
  • صبرکردن لقمان چون دید کی داود حلقه‌ها می‌ساخت از سال کردن با این نیت کی صبر از سال موجب فرج باشد
  • رفت لقمان سوی داود صفا ** دید کو می‌کرد ز آهن حلقه‌ها
  • جمله را با همدگر در می‌فکند ** ز آهن پولاد آن شاه بلند
  • صنعت زراد او کم دیده بود ** درعجب می‌ماند وسواسش فزود
  • کین چه شاید بود وا پرسم ازو ** که چه می‌سازی ز حلقه تو بتو 1845
  • باز با خود گفت صبر اولیترست ** صبر تا مقصود زوتر رهبرست
  • چون نپرسی زودتر کشفت شود ** مرغ صبر از جمله پران‌تر بود
  • ور بپرسی دیرتر حاصل شود ** سهل از بی صبریت مشکل شود
  • چونک لقمان تن بزد هم در زمان ** شد تمام از صنعت داود آن
  • پس زره سازید و در پوشید او ** پیش لقمان کریم صبرخو 1850
  • گفت این نیکو لباسست ای فتی ** درمصاف و جنگ دفع زخم را
  • گفت لقمان صبر هم نیکو دمیست ** که پناه و دافع هر جا غمیست
  • صبر را با حق قرین کرد ای فلان ** آخر والعصر را آگه بخوان
  • صد هزاران کیمیا حق آفرید ** کیمیایی همچو صبر آدم ندید
  • بقیه‌ی حکایت نابینا و مصحف
  • مرد مهمان صبرکرد و ناگهان ** کشف گشتش حال مشکل در زمان 1855
  • نیم‌شب آواز قرآن را شنید ** جست از خواب آن عجایب را بدید
  • که ز مصحف کور می‌خواندی درست ** گشت بی‌صبر و ازو آن حال جست
  • گفت آیا ای عجب با چشم کور ** چون همی‌خوانی همی‌بینی سطور
  • آنچ می‌خوانی بر آن افتاده‌ای ** دست را بر حرف آن بنهاده‌ای
  • اصبعت در سیر پیدا می‌کند ** که نظر بر حرف داری مستند 1860
  • گفت ای گشته ز جهل تن جدا ** این عجب می‌داری از صنع خدا
  • من ز حق در خواستم کای مستعان ** بر قرائت من حریصم همچو جان
  • نیستم حافظ مرا نوری بده ** در دو دیده وقت خواندن بی‌گره
  • باز ده دو دیده‌ام را آن زمان ** که بگیرم مصحف و خوانم عیان
  • آمد از حضرت ندا کای مرد کار ** ای بهر رنجی به ما اومیدوار 1865
  • حسن ظنست و امیدی خوش ترا ** که ترا گوید بهر دم برتر آ
  • هر زمان که قصد خواندن باشدت ** یا ز مصحفها قرائت بایدت
  • من در آن دم وا دهم چشم ترا ** تا فرو خوانی معظم جوهرا
  • همچنان کرد و هر آنگاهی که من ** وا گشایم مصحف اندر خواندن