English    Türkçe    فارسی   

3
2123-2172

  • مدحها شد جملگی آمیخته ** کوزه‌ها در یک لگن در ریخته
  • زانک خود ممدوح جز یک بیش نیست ** کیشها زین روی جز یک کیش نیست
  • دان که هر مدحی بنور حق رود ** بر صور و اشخاص عاریت بود 2125
  • مدحها جز مستحق را کی کنند ** لیک بر پنداشت گم‌ره می‌شوند
  • همچو نوری تافته بر حایطی ** حایط آن انوار را چون رابطی
  • لاجرم چون سایه سوی اصل راند ** ضال مه گم کرد و ز استایش بماند
  • یا ز چاهی عکس ماهی وا نمود ** سر بچه در کرد و آن را می‌ستود
  • در حقیقت مادح ماهست او ** گرچه جهل او بعکسش کرد رو 2130
  • مدح او مه‌راست نه آن عکس را ** کفر شد آن چون غلط شد ماجرا
  • کز شقاوت گشت گم‌ره آن دلیر ** مه به بالا بود و او پنداشت زیر
  • زین بتان خلقان پریشان می‌شوند ** شهوت رانده پشیمان می‌شوند
  • زآنک شهوت با خیالی رانده است ** وز حقیقت دورتر وا مانده است
  • با خیالی میل تو چون پر بود ** تا بدان پر بر حقیقت بر شود 2135
  • چون براندی شهوتی پرت بریخت ** لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت
  • پر نگه دار و چنین شهوت مران ** تا پر میلت برد سوی جنان
  • خلق پندارند عشرت می‌کنند ** بر خیالی پر خود بر می‌کنند
  • وام‌دار شرح این نکته شدم ** مهلتم ده معسرم زان تن زدم
  • اقتدا کردن قوم از پس دقوقی
  • پیش در شد آن دقوقی در نماز ** قوم همچون اطلس آمد او طراز 2140
  • اقتدا کردند آن شاهان قطار ** در پی آن مقتدای نامدار
  • چونک با تکبیرها مقرون شدند ** همچو قربان از جهان بیرون شدند
  • معنی تکبیر اینست ای امام ** کای خدا پیش تو ما قربان شدیم
  • وقت ذبح الله اکبر می‌کنی ** همچنین در ذبح نفس کشتنی
  • تن چو اسمعیل و جان همچون خلیل ** کرد جان تکبیر بر جسم نبیل 2145
  • گشت کشته تن ز شهوتها و آز ** شد به بسم الله بسمل در نماز
  • چون قیامت پیش حق صفها زده ** در حساب و در مناجات آمده
  • ایستاده پیش یزدان اشک‌ریز ** بر مثال راست‌خیز رستخیز
  • حق همی‌گوید چه آوردی مرا ** اندرین مهلت که دادم من ترا
  • عمر خود را در چه پایان برده‌ای ** قوت و قوت در چه فانی کرده‌ای 2150
  • گوهر دیده کجا فرسوده‌ای ** پنج حس را در کجا پالوده‌ای
  • چشم و هوش و گوش و گوهرهای عرش ** خرج کردی چه خریدی تو ز فرش
  • دست و پا دادمت چون بیل و کلند ** من ببخشیدم ز خود آن کی شدند
  • همچنین پیغامهای دردگین ** صد هزاران آید از حضرت چنین
  • در قیام این گفتها دارد رجوع. **. وز خجالت شد دو تا او در رکوع 2155
  • قوت استادن از خجلت نماند ** در رکوع از شرم تسبیحی بخواند
  • باز فرمان می‌رسد بردار سر ** از رکوع و پاسخ حق بر شمر
  • سر بر آرد از رکوع آن شرمسار ** باز اندر رو فتد آن خام‌کار
  • باز فرمان آیدش بردار سر ** از سجود و وا ده از کرده خبر
  • سر بر آرد او دگر ره شرمسار ** اندر افتد باز در رو همچو مار 2160
  • باز گوید سر بر آر و باز گو ** که بخواهم جست از تو مو بمو
  • قوت پا ایستادن نبودش ** که خطاب هیبتی بر جان زدش
  • پس نشیند قعده زان بار گران ** حضرتش گوید سخن گو با بیان
  • نعمتت دادم بگو شکرت چه بود ** دادمت سرمایه هین بنمای سود
  • رو بدست راست آرد در سلام ** سوی جان انبیا و آن کرام 2165
  • یعنی ای شاهان شفاعت کین لیم ** سخت در گل ماندش پای و گلیم
  • بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن
  • انبیا گویند روز چاره رفت ** چاره آنجا بود و دست‌افزار زفت
  • مرغ بی‌هنگامی ای بدبخت رو ** ترک ما گو خون ما اندر مشو
  • رو بگرداند به سوی دست چپ ** در تبار و خویش گویندش که خپ
  • هین جواب خویش گو با کردگار ** ما کییم ای خواجه دست از ما بدار 2170
  • نه ازین سو نه از آن سو چاره شد ** جان آن بیچاره‌دل صد پاره شد
  • از همه نومید شد مسکین کیا ** پس برآرد هر دو دست اندر دعا