English    Türkçe    فارسی   

3
2149-2198

  • حق همی‌گوید چه آوردی مرا ** اندرین مهلت که دادم من ترا
  • عمر خود را در چه پایان برده‌ای ** قوت و قوت در چه فانی کرده‌ای 2150
  • گوهر دیده کجا فرسوده‌ای ** پنج حس را در کجا پالوده‌ای
  • چشم و هوش و گوش و گوهرهای عرش ** خرج کردی چه خریدی تو ز فرش
  • دست و پا دادمت چون بیل و کلند ** من ببخشیدم ز خود آن کی شدند
  • همچنین پیغامهای دردگین ** صد هزاران آید از حضرت چنین
  • در قیام این گفتها دارد رجوع. **. وز خجالت شد دو تا او در رکوع 2155
  • قوت استادن از خجلت نماند ** در رکوع از شرم تسبیحی بخواند
  • باز فرمان می‌رسد بردار سر ** از رکوع و پاسخ حق بر شمر
  • سر بر آرد از رکوع آن شرمسار ** باز اندر رو فتد آن خام‌کار
  • باز فرمان آیدش بردار سر ** از سجود و وا ده از کرده خبر
  • سر بر آرد او دگر ره شرمسار ** اندر افتد باز در رو همچو مار 2160
  • باز گوید سر بر آر و باز گو ** که بخواهم جست از تو مو بمو
  • قوت پا ایستادن نبودش ** که خطاب هیبتی بر جان زدش
  • پس نشیند قعده زان بار گران ** حضرتش گوید سخن گو با بیان
  • نعمتت دادم بگو شکرت چه بود ** دادمت سرمایه هین بنمای سود
  • رو بدست راست آرد در سلام ** سوی جان انبیا و آن کرام 2165
  • یعنی ای شاهان شفاعت کین لیم ** سخت در گل ماندش پای و گلیم
  • بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن
  • انبیا گویند روز چاره رفت ** چاره آنجا بود و دست‌افزار زفت
  • مرغ بی‌هنگامی ای بدبخت رو ** ترک ما گو خون ما اندر مشو
  • رو بگرداند به سوی دست چپ ** در تبار و خویش گویندش که خپ
  • هین جواب خویش گو با کردگار ** ما کییم ای خواجه دست از ما بدار 2170
  • نه ازین سو نه از آن سو چاره شد ** جان آن بیچاره‌دل صد پاره شد
  • از همه نومید شد مسکین کیا ** پس برآرد هر دو دست اندر دعا
  • کز همه نومید گشتم ای خدا ** اول و آخر توی و منتها
  • در نماز این خوش اشارتها ببین ** تا بدانی کین بخواهد شد یقین
  • بچه بیرون آر از بیضه نماز ** سر مزن چون مرغ بی تعظیم و ساز 2175
  • شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
  • آن دقوقی در امامت کرد ساز ** اندر آن ساحل در آمد در نماز
  • و آن جماعت در پی او در قیام ** اینت زیبا قوم و بگزیده امام
  • ناگهان چشمش سوی دریا فتاد ** چون شنید از سوی دریا داد داد
  • در میان موج دید او کشتیی ** در قضا و در بلا و زشتیی
  • هم شب و هم ابر و هم موج عظیم ** این سه تاریکی و از غرقاب بیم 2180
  • تند بادی همچو عزرائیل خاست ** موجها آشوفت اندر چپ و راست
  • اهل کشتی از مهابت کاسته ** نعره وا ویلها برخاسته
  • دستها در نوحه بر سر می‌زدند ** کافر و ملحد همه مخلص شدند
  • با خدا با صد تضرع آن زمان ** عهدها و نذرها کرده بجان
  • سر برهنه در سجود آنها که هیچ ** رویشان قبله ندید از پیچ پیچ 2185
  • گفته که بی‌فایده‌ست این بندگی ** آن زمان دیده در آن صد زندگی
  • از همه اومید ببریده تمام ** دوستان و خال و عم بابا و مام
  • زاهد و فاسق شد آن دم متقی ** همچو در هنگام جان کندن شقی
  • نه ز چپشان چاره بود و نه ز راست ** حیله‌ها چون مرد هنگام دعاست
  • در دعا ایشان و در زاری و آه ** بر فلک زیشان شده دود سیاه 2190
  • دیو آن دم از عداوت بین بین ** بانگ زد کای سگ‌پرستان علتین
  • مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق ** عاقبت خواهد بدن این اتفاق
  • چشمتان تر باشد از بعد خلاص ** که شوید از بهر شهوت دیو خاص
  • یادتان ناید که روزی در خطر ** دستتان بگرفت یزدان از قدر
  • این همی‌آمد ندا از دیو لیک ** این سخن را نشنود جز گوش نیک 2195
  • راست فرمودست با ما مصطفی ** قطب و شاهنشاه و دریای صفا
  • کانچ جاهل دید خواهد عاقبت ** عاقلان بینند ز اول مرتبت
  • کارها ز آغاز اگر غیبست و سر ** عاقل اول دید و آخر آن مصر