English    Türkçe    فارسی   

3
273-322

  • آنک گستاخ آمدند اندر زمین ** استخوان و کله‌هاشان را ببین
  • چون به گورستان روی ای مرتضا ** استخوانشان را بپرس از ما مضی
  • تا بظاهر بینی آن مستان کور ** چون فرو رفتند در چاه غرور 275
  • چشم اگر داری تو کورانه میا ** ور نداری چشم دست آور عصا
  • آن عصای حزم و استدلال را ** چون نداری دید می‌کن پیشوا
  • ور عصای حزم و استدلال نیست ** بی عصاکش بر سر هر ره مه‌ایست
  • گام زان سان نه که نابینا نهد ** تا که پا از چاه و از سگ وا رهد
  • لرز لرزان و بترس و احتیاط ** می‌نهد پا تا نیفتد در خباط 280
  • ای ز دودی جسته در ناری شده ** لقمه جسته لقمه‌ی ماری شده
  • قصه‌ی اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
  • تو نخواندی قصه‌ی اهل سبا ** یا بخواندی و ندیدی جز صدا
  • از صدا آن کوه خود آگاه نیست ** سوی معنی هوش که را راه نیست
  • او همی بانگی کند بی گوش و هوش ** چون خمش کردی تو او هم شد خموش
  • داد حق اهل سبا را بس فراغ ** صد هزاران قصر و ایوانها و باغ 285
  • شکر آن نگزاردند آن بد رگان ** در وفا بودند کمتر از سگان
  • مر سگی را لقمه‌ی نانی ز در ** چون رسد بر در همی‌بندد کمر
  • پاسبان و حارس در می‌شود ** گرچه بر وی جور و سختی می‌رود
  • هم بر آن در باشدش باش و قرار ** کفر دارد کرد غیری اختیار
  • ور سگی آید غریبی روز و شب ** آن سگانش می‌کنند آن دم ادب 290
  • که برو آنجا که اول منزلست ** حق آن نعمت گروگان دلست
  • می‌گزندش که برو بر جای خویش ** حق آن نعمت فرو مگذار بیش
  • از در دل و اهل دل آب حیات ** چند نوشیدی و وا شد چشمهات
  • بس غذای سکر و وجد و بی‌خودی ** از در اهل دلان بر جان زدی
  • باز این در را رها کردی ز حرص ** گرد هر دکان همی‌گردی ز حرص 295
  • بر در آن منعمان چرب‌دیگ ** می‌دوی بهر ثرید مردریگ
  • چربش اینجا دان که جان فربه شود ** کار نااومید اینجا به شود
  • جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعه‌ی عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
  • صومعه‌ی عیسیست خوان اهل دل ** هان و هان ای مبتلا این در مهل
  • جمع گشتندی ز هر اطراف خلق ** از ضریر و لنگ و شل و اهل دلق
  • بر در آن صومعه‌ی عیسی صباح ** تا بدم اوشان رهاند از جناح 300
  • او چو فارغ گشتی از اوراد خویش ** چاشتگه بیرون شدی آن خوب‌کیش
  • جوق جوقی مبتلا دیدی نزار ** شسته بر در در امید و انتظار
  • گفتی ای اصحاب آفت از خدا ** حاجت این جملگانتان شد روا
  • هین روان گردید بی رنج و عنا ** سوی غفاری و اکرام خدا
  • جملگان چون اشتران بسته‌پای ** که گشایی زانوی ایشان برای 305
  • خوش دوان و شادمانه سوی خان ** از دعای او شدندی پا دوان
  • آزمودی تو بسی آفات خویش ** یافتی صحت ازین شاهان کیش
  • چند آن لنگی تو رهوار شد ** چند جانت بی غم و آزار شد
  • ای مغفل رشته‌ای بر پای بند ** تا ز خود هم گم نگردی ای لوند
  • ناسپاسی و فراموشی تو ** یاد ناورد آن عسل‌نوشی تو 310
  • لاجرم آن راه بر تو بسته شد ** چون دل اهل دل از تو خسته شد
  • زودشان در یاب و استغفار کن ** همچو ابری گریه‌های زار کن
  • تا گلستانشان سوی تو بشکفد ** میوه‌های پخته بر خود وا کفد
  • هم بر آن در گرد کم از سگ مباش ** با سگ کهف ار شدستی خواجه‌تاش
  • چون سگان هم مر سگان را ناصح‌اند ** که دل اندر خانه‌ی اول ببند 315
  • آن در اول که خوردی استخوان ** سخت گیر و حق گزار آن را ممان
  • می‌گزندش تا ز ادب آنجا رود ** وز مقام اولین مفلح شود
  • می‌گزندش کای سگ طاغی برو ** با ولی نعمتت یاغی مشو
  • بر همان در همچو حلقه بسته باش ** پاسبان و چابک و برجسته باش
  • صورت نقض وفای ما مباش ** بی‌وفایی را مکن بیهوده فاش 320
  • مر سگان را چون وفا آمد شعار ** رو سگان را ننگ و بدنامی میار
  • بی‌وفایی چون سگان را عار بود ** بی‌وفایی چون روا داری نمود