English    Türkçe    فارسی   

3
2771-2820

  • آنچنان گوید حکیم غزنوی ** در الهی‌نامه گر خوش بشنوی
  • کم فضولی کن تو در حکم قدر ** درخور آمد شخص خر با گوش خر
  • شد مناسب عضوها و ابدانها ** شد مناسب وصفها با جانها
  • وصف هر جانی تناسب باشدش ** بی گمان با جان که حق بتراشدش
  • چون صفت با جان قرین کردست او ** پس مناسب دانش همچون چشم و رو 2775
  • شد مناسب وصفها در خوب و زشت ** شد مناسب حرفها که حق نبشت
  • دیده و دل هست بین اصبعین ** چون قلم در دست کاتب ای حسین
  • اصبع لطفست و قهر و در میان ** کلک دل با قبض و بسطی زین بنان
  • ای قلم بنگر گر اجلالیستی ** که میان اصبعین کیستی
  • جمله قصد و جنبشت زین اصبعست ** فرق تو بر چار راه مجمعست 2780
  • این حروف حالهات از نسخ اوست ** عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست
  • جز نیاز و جز تضرع راه نیست ** زین تقلب هر قلم آگاه نیست
  • این قلم داند ولی بر قدر خود ** قدر خود پیدا کند در نیک و بد
  • آنچ در خرگوش و پیل آویختند ** تا ازل را با حیل آمیختند
  • بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی
  • کی رسدتان این مثلها ساختن ** سوی آن درگاه پاک انداختن 2785
  • آن مثل آوردن آن حضرتست ** که بعلم سر و جهر او آیتست
  • تو چه دانی سر چیزی تا تو کل ** یا به زلفی یا به رخ آری مثل
  • موسیی آن را عصا دید و نبود ** اژدها بد سر او لب می‌گشود
  • چون چنان شاهی نداند سر چوب ** تو چه دانی سر این دام و حبوب
  • چون غلط شد چشم موسی در مثل ** چون کند موشی فضولی مدخل 2790
  • آن مثالت را چو اژدرها کند ** تا به پاسخ جزو جزوت بر کند
  • این مثال آورد ابلیس لعین ** تا که شد ملعون حق تا یوم دین
  • این مثال آورد قارون از لجاج ** تا فرو شد در زمین با تخت و تاج
  • این مثالت را چو زاغ و بوم دان ** که ازیشان پست شد صد خاندان
  • مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن
  • نوح اندر بادیه کشتی بساخت ** صد مثل‌گو از پی تسخیر بتاخت 2795
  • در بیابانی که چاه آب نیست ** می‌کند کشتی چه نادان و ابلهیست
  • آن یکی می‌گفت ای کشتی بتاز ** و آن یکی می‌گفت پرش هم بساز
  • او همی‌گفت این به فرمان خداست ** این بچربکها نخواهد گشت کاست
  • حکایت آن دزد کی پرسیدند چه می‌کنی نیم‌شب در بن این دیوار گفت دهل می‌زنم
  • این مثل بشنو که شب دزدی عنید ** در بن دیوار حفره می‌برید
  • نیم‌بیداری که او رنجور بود ** طقطق آهسته‌اش را می‌شنود 2800
  • رفت بر بام و فرو آویخت سر ** گفت او را در چه کاری ای پدر
  • خیر باشد نیمشب چه می‌کنی ** تو کیی گفتا دهل‌زن ای سنی
  • در چه کاری گفت می‌کوبم دهل ** گفت کو بانگ دهل ای بوسبل
  • گفت فردا بشنوی این بانگ را ** نعره یا حسرتا وا ویلتا
  • آن دروغست و کژ و بر ساخته ** سر آن کژ را تو هم نشناخته 2805
  • جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان
  • سر آن خرگوش دان دیو فضول ** که به پیش نفس تو آمد رسول
  • تا که نفس گول را محروم کرد ** ز آب حیوانی که از وی خضر خورد
  • بازگونه کرده‌ای معنیش را ** کفر گفتی مستعد شو نیش را
  • اضطراب ماه گفتی در زلال ** که بترسانید پیلان را شغال
  • قصه‌ی خرگوش و پیل آری و آب ** خشیت پیلان ز مه در اضطراب 2810
  • این چه ماند آخر ای کوران خام ** با مهی که شد زبونش خاص و عام
  • چه مه و چه آفتاب و چه فلک ** چه عقول و چه نفوس و چه ملک
  • آفتاب آفتاب آفتاب ** این چه می‌گویم مگر هستم بخواب
  • صد هزاران شهر را خشم شهان ** سرنگون کردست ای بد گم‌رهان
  • کوه بر خود می‌شکافد صد شکاف ** آفتابی از کسوفش در شغاف 2815
  • خشم مردان خشک گرداند سحاب ** خشم دلها کرد عالمها خراب
  • بنگرید ای مردگان بی حنوط ** در سیاستگاه شهرستان لوط
  • پیل خود چه بود که سه مرغ پران ** کوفتند آن پیلکان را استخوان
  • اضعف مرغان ابابیلست و او ** پیل را بدرید و نپذیرد رفو
  • کیست کو نشنید آن طوفان نوح ** یا مصاف لشکر فرعون و روح 2820